آن پیک نامور که رسید از دیار دوست | آورد حرز جان ز خط مشکبار دوست |
خوش میدهد نشـــان جلال و جمال یار | خوش میکند حکایت عزّ و وقار دوست |
دل دادمـــش بمژده و خجلت همی برم | زین نقد قلب خویش که کردم نثار دوست |
شــــکر خدا از مدد بخت کار ساز | بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست |
سیر سپهر و دور قمر را چه اختیار | در گردشند بر حســب اختیـــار دوســت |
گر باد فتنه هر دو جهان را بهم زند | ما و چراغ چشـــم و ره انتظـار دوست |
کحل الجواهری بمن آرای نسـیم صبح | زان خاک نیکبخت که شد رهگذار دوست |
ماییم و آستـانه ی عشـــــق و سر نیاز | تا خواب خوش کرا بَرَد اندر کنار دوست |
دشمن بقصد حافظ اگر دم زند چه باک | منّت خدای را که نـِیَـم شرمسار دوست |
Thursday, August 10, 2006
Friend
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
بسیار زیباست
ReplyDelete