Showing posts with label Patriarchy. Show all posts
Showing posts with label Patriarchy. Show all posts

Thursday, March 24, 2016

A woman in Iran sings publicly

Finally woman's voice for singing in Iran has been survived by a trans woman named Hirsa.

Nobody can tell her why you sing and even dance because in her ID she is a he while in fact she is a woman. She is officially identified a man not a woman.

Yes in a conservative, misogynist, transphobic, homophobic and Islamic society a woman dances and sings while women are officially banned from singing or worse dancing. This stupid taboo finally got broke by a trans woman. How can do they stop her while they don't recognize homosexuality?

Yes brave young people like her change the future.

Can conservative government of Iran force her to do sex-change surgery? Off course not because for sex-change surgery, even one psychologist whom can be trusted by the trans person, says s/he is not ready for changing her/his sexuality no surgeon can hold this responsibility.

Go ahead Hirsa! You won!



Wednesday, October 5, 2011

نامه یک زن ایرانی به مرد هم میهنش


پیاده از کنارت گذشتم، گفتی:” قیمتت چنده خوشگله؟”
سواره از کنارت گذشتم، گفتی:” برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!“
در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود.
در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود.

زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی!
در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من!

در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی!
در سینما نیکی کریمی موقع زایمان فریاد کشید و تو پشت سر من بلند گفتی:” زهرمار! “

در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت، فحش خواهر و مادر بود!!!!!!!!!
در پارک، به خاطرحضور تو نتوانستم پاهایم را دراز کنم.

نتوانستم به استادیوم بیایم، چون تو شعارهای آب نکشیده میدادی.

من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی!

تو ازدواج نکردی و به من گفتی زن گرفتن حماقت است من ازدواج نکردم و به من گفتی ترشیده ام!

عاشق که شدی مرا به زنجیر انحصارطلبی کشیدی!
عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرا بپسندد!

من باید لباس هایت را بشویم و اتو بزنم تا به تو بگویند خوش تیپ!
من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم تا به تو بگویند آقای دکتر!

وقتی گفتم پوشک بچه را عوض کن، گفتی بچه مال مادر است!
وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه مال پدر است!



اما من دیگر:


احتیاجی ندارم که تو در اتوبوس بایستی تا من بنشینم.

احتیاجی ندارم که تو نان آور باشی.

احتیاجی ندارم که تو حامی باشی.

خودم آنقدر هستم که حامی خود و نان آورخود باشم.

با تو شادم آری، اما بدون تو هم شادم.

من اندک اندک می آموزم که برای خوشبخت بودن نیازمند مردی که مرا دوست بدارد نیستم.

من اندک اندک عزت نفس پایمال شده خود را باز پس می گیرم.

به من بگو ترشیده، هرچه می خواهی بگو. اما افتخار همبستری و همگامی با مرا نخواهی یافت تا زمانی که به اندازه کافی فهمیده و باشعور نباشی.

گذشت آن زمان که عمه ها و خاله هایم منتظر مردی بودند که آنها را بپسندد و درغیر اینصورت ترشیده می شدند و درخانه پدر مایه سرافکندگی بودند.

امروز تو برای هم گامی با من ( و نه تصاحب من - که من تصاحب شدنی نیستم ) باید لیاقت و شرافت و فروتنی خود را به اثبات برسانی.

حقوقم را از تو باز پس خواهم گرفت. فرزندم را به تو نخواهم داد. خودم را نه به قیمت هزار سکه و یک جلد کلام الله که به هر قیمتی به تو نخواهم فروخت.

روزگاری می رسد که می فهمی برای همگامی با من باید لایق باشی - و نیز خواهی فهمید.
همگام شدن با من به معنای تصاحب من یا تضمین ماندن من نخواهد بود. هرگاه مثل پدرانت با من رفتار کردی بی درنگ مرا از دست خواهی داد.

ممکن است دوست و همراه تو شوم اما ملک تو نخواهم شد.

Saturday, August 28, 2010

سوخته تر از نسل سوخته دیروز ولی خردمندتر از هر روز

نسل گذشته نیز یک نسل سوخته بود که اسیر استبداد بود ولی استبداد امروز حتی وارد حیطه شخصی افراد شده و نسل امروز را از لحظه تولد سوخته تر از نسل گذشته گرده است. هر دو نسل فریادشان فریاد آزادی بود ولی نسل سوخته ی گذشته انتقامش را با ویران کردن استبداد پیشین و همچنان با انتقام از همنسلان سوخته ی خود گرفت برعکس نسل سوخته ی امروز که سوخته تر از نسل سوخته دیروز است انتقامش از استبداد را با سازندگی و محبت و احترام و عشق و همدردی و همکاری میگیرد.
نسل سوخته ی امروز اگرچه حتی همان اندکی را که نسل گذشته از زندگی میتوانستند لمس کنند لمس نکرد، حتی در برابر هجوم و توهین بیگانگان با نرمی برخورد میکند و به جای دندان تیز کردن، نیروهای زنده و سازنده ی خود را به مهاجمان نشان میدهد تا با رفتاری صلح آمیز، خشونت طلبها را با شرمندگی به عقب براند بدون آنکه حتی از دیوار هیچ سفارتخانه ای بالا رود:


نسل امروز برای حفاظت از خانواده های زندانیان و شهیدانش با فرستادن پیام صلح تنها با بستن یک روبان سبز به نشانه صلح و زندگی خواهی و با پخش صحنه های صلح جویانه در برابر خشونت استبداد به جهانیان حقانیت خود را اثبات میکند.
ایکاش این نسل سوخته ولی خردمند بیش از اینها مورد توجه و ستایش همگان قرار گیرند.



Wednesday, March 31, 2010

ندا و مردان صاحب / ستاره سجادی

روز شنبه ۳۰ خرداد کشته شدن ندا توسط نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی ایران و فیلم آن نه تنها ایرانی‌‌ها بلکه همهٔ دنیا را مبهوت و غم زده کرد. و اما این شروع داستان است.

در کشوری که پدرسالاری تا گوشت و استخوان آدم‌ها دویده است ناگهان زنی‌ سمبل یک جنبش میشود. اتفاقی‌ که به این گستردگی هیچ وقت در تاریخ ایران نبوده است. و البته این "پدرسالاری" تا به امروز تلاش خود را کرده است که این اتفاق آن طور که او می‌خواهد باشد و آن را برای خود تصاحب کند.

در روز کشته شدن ندا اولین اطلاعاتی که از او به دست می آید از حضور مردی میانسال با موهای بلند خبر میدهد که در فیلم هم دیده میشود. شایعات از شوهر یا پدر بودن آن مرد می‌گویند. گویی جامعه نمی‌خواهد حضور آن زن را به تنهایی‌ بپذیرد. بالاخره مردی هم باید حضور داشته باشد.پس از چندی مشخص میشود که آن مرد معلم موسیقی ندا بوده است. دیگر کم کم کسی‌ از آن مرد حرفی‌ نمی زند. آخر معلم موسیقی‌ آن مقامی نیست که "پدرسالاری" را ارضا کند. مدتی‌ بعد شخصی‌ به اسم آرش حجازی پیدا میشود. او مرد دکتری است که در صحنهٔ کشته شدن ندا در فیلم دیده میشود. او سعی‌ خود را کرده است که ندا را نجات دهد. آرش حجازی بعد از رفتن به انگلستان و مصاحبه با بی‌‌بی‌سی هرچند جزئیات به قتل رسیدن ندا توسط نیروهای سرکوب را روشن می‌کند ولی‌ تمام توجه‌ها را به خود معطوف میسازد. بله! مرد دیگری پیدا شده است. مردی که خود، خواسته یا ناخواسته با ماجرای ندا گره می‌‌خورد. از چشمان "معصوم" ندا می‌گوید. از حضور "معصوم" ندا در آن روز. ندا با آنکه در تظاهرات اعتراضی کشته شده است نباید و نمی‌تواند یک مبارز باشد بلکه باید معصوم باشد. آخر او یک زن است. تمام رسانه‌های ایرانی‌ و غیر ایرانی‌ بر تنها موضوعی که بیش از هر چیز دست میگذارند چشمان و نگاه معصوم او در آخرین لحظه است. کسی‌ از مبارز بودن او نمی‌گوید. کسی‌ علاقه ای ندارد که بفهمد ندا چطور آدمی‌ بود است. سیاسی بود است یا نه. برای چه به خیابان آماده است؟ نه! هیچ کدام اینها برای ما جالب نیستند. چیزی که جالب است دختری "بی‌ گناه و معصوم" است که کشته شده است. او مثل مردان کشته شده قهرمان یا مبارز نیست، بلکه سمبل زنی‌ "بی‌ گناه" است.

همهٔ این جال ‌و جنجال‌ها کمی‌ آرام می‌گیرد تا نوبت به نامزد یا دوست پسر ندا می‌رسد. او در ایران دستگیر میشود و بعد از آزادی از ایران فرار می‌کند. خیل مصاحبه‌ها شروع میشوند.

نامزد ندا سوژهٔ اصلی‌ و مورد اعتماد "پدرسالاری" است. بالاخره مردی که صاحبی در خور باشد پیدا شده است. حالا دیگر همه چیز در دست اوست. او صاحب ندا بوده است. حالا او به نمایندگی‌ از ندای کشته شده که سمبلی‌ "بی‌ گناه" از جنبش مردم است و در نتیجه به نمایندگی‌ از جنبش حرف میزند و مصاحبه می‌کند. او حتی به اسرائیل میرود تا پیام صلح را به آنجا ببرد و با سیستمداران یکی‌ از خشن‌ترین دولت‌های دنیا دیدار می‌کند. ماجرا وقتی‌ جالب میشود که عکس العمل آدم‌ها به این واقعه نه تنها نقد این دیدار و نقد این صاحب مسلکی و نمایندگی است بلکه بحث راجع به این موضوع است که آیا کاسپین ماکان نامزد واقعی ندا بوده است؟!!! گویی اگر نامزد واقعی او بوده است صاحبی در خور است که حق این صاحب بودن و نمایندگی‌ را دارد و اگر نبوده است ندارد.

حدودا نه ماه از کشته شدن ندا می‌گذرد و هنوز ندا در سایه ای از مردان صاحب مانده است. انگار این جامعه هنوز طاقت و تحمل سمبل شدن و مهم شدن یک زن را به عنوان یک فرد ندارد. زنان هنوز هم حتی وقتی‌ که به خیابان می‌آیند نمیتوانند به طور مستقل مبارز باشند. حتا وقتی‌ که کشته میشوند و تبدیل به یک سمبل میشوند.


Monday, March 9, 2009

مرگ بر مردسالاری

من خودم با پدرسالاری و مردسالاری به شدت مخالفم ولی هنگامی که این تصاویر را دیدم، بشدت تکان خوردم. شهامتم در برخورد با پدرسالاری و مردسالاری چندین برابر شد.
این آقا که محمد نام داشت در روز ۸ مارس (روز جهانی زن) برای حمایت از زنان ایرانی روسری پوشیده و روی تی‌شرت‌اش هم نوشته است : مرگ بر مرد سالاری !
باید گفت: هزاران آفرین!
امیدوارم روزی بیاید که عفونت پدرسالاری و مردسالاری بر پیکر جامعه ایرانی با کمک مردهای ایرانی، نابود شود.


به امید روزی که مردسالاری و پدر سالاری از این سرزمین برچیده شوند و ما بتوانیم به عدالت و دموکراسی برسیم.
مرگ بر پدرسالاری که هر دیکتاتوری که بر سر ما می آید ناشی از همین فرهنگ پدرسالاری و مردسالاری است که ریشه ای دراز در تاریخ پوسیده بشری دارد.

اصل خبر
عکس در خبرگزاری رویترز منتشر شده است. متاسفانه در سایت رویترز امکان دیدن عکس نیست اما از طریق اخبار یاهو می‌توان عکس را دید. (لینک در اینجا)