Showing posts with label Iranian Youth. Show all posts
Showing posts with label Iranian Youth. Show all posts

Thursday, March 24, 2016

A woman in Iran sings publicly

Finally woman's voice for singing in Iran has been survived by a trans woman named Hirsa.

Nobody can tell her why you sing and even dance because in her ID she is a he while in fact she is a woman. She is officially identified a man not a woman.

Yes in a conservative, misogynist, transphobic, homophobic and Islamic society a woman dances and sings while women are officially banned from singing or worse dancing. This stupid taboo finally got broke by a trans woman. How can do they stop her while they don't recognize homosexuality?

Yes brave young people like her change the future.

Can conservative government of Iran force her to do sex-change surgery? Off course not because for sex-change surgery, even one psychologist whom can be trusted by the trans person, says s/he is not ready for changing her/his sexuality no surgeon can hold this responsibility.

Go ahead Hirsa! You won!



Friday, December 24, 2010

جهت اعتراض به حکم اعدام حبیب لطیفی متن پیشنهاد شده را به آدرسهای ایمیل داده شده بفرستید

SEND SAMPLE LETTER TO STOP EXECUTION OF HABIBOLLAH LATIFIPOUR!


جهت اعتراض به حکم اعدام حبیب الله لطیفی متن پیشنهاد شده را به آدرسهای ایمیل داده شده بفرستید:

Directions: Copy, paste and send this letter to world leaders and int’l org (emails below) to ask them to take urgent action to save the life of political prisoner Habibollah Latifi.

Subject: POLITICAL PRISONER HABIBOLLAH LATIFI IN IMMINENT DANGER OF EXECUTION IN IRAN

Your Excellency,
I ask that you do all you can to save the lives of the political prisoners in Iran and Habib Latifi a political prisoner who is in imminent danger of excecution in Iran. Execution is wrong, and no one should ever be executed for speaking there beliefs and opinions.
According to Rawa reports, judicial authorities in Iran, on Wednesday 22 December, informed the lawyer Saleh Nikbakht, that his client Habib Latifi’s execution date been set for the coming Sunday, 26 december 2010.
We need urgent action to stop this inhumane and savage act.
The policy of lets be silent and see what will happen next is a satanic policy, as Bishop Haik Hovsepian said.
Sincerely,
[YOUR NAME]

Contacts (World Leaders): haguew@parliament.uk, beatriz.lorenzo@maec.es, michael.spindelegger@bmeia.gv.at, kab.bz@diplobel.fed.be, podatelna@mzv.cz, bernard.kouchner@diplomatie.gouv.fr, guido.westerwelle@auswaertiges-amt.de, gpapandreou@parliament.gr, titkarsag.konz@kum.hu, external@utn.stjr.is, minister@dfa.ie, gabinetto@cert.esteri.it, ministry@mid.ru, registrator@foreign.ministry.se, info@eda.admin.ch, info@mfa.gov.tr, imprensa@planalto.gov.br, pm@pm.gc.ca, sg@un.org, npillay@ohchr.org, stewartkb@state.gov, dcpf@mea.gov.in
Extended gov’t & int’l org contacts: michael.spindelegger@bmeia.gv.at, kab.bz@diplobel.fed.be, info@mvp.gov.ba, iprd@mfa.government.bg, ministar@mvpei.hr, minforeign1@mfa.gov.cy, podatelna@mzv.cz, udenrigsministeren@um.dk, vminfo@vm.ee, umi@formin.fi, bernard.kouchner@diplomatie.gouv.fr, inform@mfa.gov.ge, guido.westerwelle@auswaertiges-amt.de, gpapandreou@parliament.gr, titkarsag.konz@kum.hu, external@utn.stjr.is, minister@dfa.ie, gabinetto@cert.esteri.it, segreteria.frattini@esteri.it, mfa.cha@mfa.gov.lv, urm@urm.lt, tonio.borg@gov.mt, secdep@mfa.md, m.verhagen@minbuza.nl, post@mfa.no, DNZPC.Sekretariat@msz.gov.pl, ministro@mne.gov.pt, senec@mne.gov.pt, , miguel.moratinos@maec.es, registrator@foreign.ministry.se, , urgent-action@ohchr.org,Iran_team@amnesty.org


MORE CONTACTS:
William Hague
United Kingdom
Email: haguew@parliament.uk
Beatriz Lorenzo
Spain – Human Rights Office
Email:beatriz.lorenzo@maec.es
Michael Spindelegger
Austria
Email:michael.spindelegger@bmeia.gv.at
Steven Vanackere
Belgium
Email: kab.bz@diplobel.fed.be
Jan Kohout
Czech Republic
Email:podatelna@mzv.cz
Bernard Kouchner
France
Email:bernard.kouchner@diplomatie.gouv.fr
Guido Westerwelle
Germany
Email:guido.westerwelle@auswaertiges-amt.de
George Papandreou
Greece
Email:gpapandreou@parliament.gr
Peter Balazs
Hungary
Email:titkarsag.konz@kum.hu
Ossur Skarpheoinsson
Iceland
Email:external@utn.stjr.is
Michael Martin
Ireland
Email:minister@dfa.ie
Franco Frattini
Italy
Email:gabinetto@cert.esteri.it
Sergey Lavrov
Russia
Email:ministry@mid.ru
Carl Bildt
Sweden
Email:registrator@foreign.ministry.se
Micheline Calmy-Rey
Switzerland
Email:info@eda.admin.ch
Ahmet Davutoglu
Turkey
Email:info@mfa.gov.tr
Luiz Inácio Lula da Silva
President
BR
Email:imprensa@planalto.gov.br
Stephen Harper
Canada – Prime Minister
Email:pm@pm.gc.ca


Ban Ki-moon
Office of the United Nations, Secretary-General
UN
Email:sg@un.org
Navanethem Pillay
Office of the United Nations High Commissioner for Human Rights
Email:npillay@ohchr.org

Kathy Stewart
US Bureau of Democracy & Human Rights
Email:stewartkb@state.gov
S. M Krishna
India
Email: dcpf@mea.gov.in

فوری شماره تلفنهای سازمان ملل جهت اعتراض به اعدام حبیب اله لطیفی
برای اعتراض به حکم ظالمانه اعدام حبیب اله لطیفی از طریق فاکس و تلفن و یا پست الکترونیکی سازمان ملل تماس حاصل و اعتراض خود را از رفتار جنایتکارانه رژیم تهران ابراز نمایید !
Tel : 01805783424865
Fax : 01805684308213

Saturday, October 16, 2010

ای آسمان ایرانم

ای آسمان ایرانم
ببار بر پیکر بی جانم

باران پاک و زلالت از تو پایین می آید
تا بشوید زندان را از تیرگی چشمانم

نیست ندایی جز خاموشی
بنشان ابرهایت را بر خشکی زبانم

نیست نگاهی جز شیوایی
بزن توندرت را بر چفت این دستانم

نیست آلودگی به دلها جز از غم یارانم
بکش رنگین کمانت بر سوگ بی پایانم

آسودگی چه آسان به آرزو بدل شد
از آبیت بسازان روزهای بی شبانم

نشستم و ندیدم از ابرهای سپیدت
جز سایه ای که افتاد بر پای بی روانم

چشمم بر امیدی از آبی بیکرانت
با دیدن سپیده از تو ای مهربانم

Sunday, October 10, 2010

آنچه فرزندانمان بايد بدانند

آیا میدانید : حذف بخش هخامنش از کتاب درسی تاریخ به تصویب رسید؟

آیا میدانید : فرزندان ما دیگر حتی اسم کوروش کبیر را نمیشناسند؟

آیا میدانید : 29 اکتبر روز جهانی کوروش کبیر است و این روز فقط در تقویم ایران نیست؟

آیا میدانید : چند سال دیگر، با نابودی کامل تخت جمشید باید سپاسگذار کشورهایی چون فرانسه باشیم که چندی از تخت جمشید را در موزه های خود حفظ کردند.

آیا میدانید : اولین سیستم استخدام دولتی به صورت لشگری و کشوری به مدت ۴۰ سال خدمت و سپس بازنشستگی و گرفتن مستمری دائم را کورش کبیر در ایران پایه گذاری کرد.

آیا میدانید : کمبوجيه فرزند کورش بدلیل کشته شدن ۱۲ ایرانی در مصر و اینکه فرعون مصر به جای عذر خواهی از ایرانیان به دشنام دادن و تمسخر پرداخته بود، با ۲۵۰ هزار سرباز ایرانی در روز ۴۲ از آغاز بهار ۵۲۵ قبل از میلاد به مصر حمله کرد و کل مصر را تصرف کرد و بدلیل آمدن قحطی در مصر مقداری بسیار زیادی غله وارد مصر کرد . اکنون در مصر یک نقاشی دیواری وجود دارد که کمبوجیه را در حال احترام به خدایان مصر نشان میدهد. او به هیچ وجه دین ایران را به آنان تحمیل نکرد و بی احترامی به آنان ننمود.

آیا میدانید : داریوش کبیر با شور و مشورت تمام بزرگان ایالتهای ایران (به ویژه با مشورت همسرش بانو آتوسا دختر کوروش بزرگ) که در پاسارگاد جمع شده بودند به پادشاهی برگزیده شد و در بهار ۵۲۰ قبل از میلاد تاج شاهنشاهی ایران رابر سر نهاد و برای همین مناسبت ۲ نوع سکه طرح دار با نام داریک ( طلا ) و سیکو ( نقره) را در اختیار مردم قرار داد که بعدها رایج ترین پولهای جهان شد.

آیا میدانید : داریوش کبیر طرح تعلیمات عمومی و سوادآموزی را اجباری و به صورت کاملا رایگان بنیان گذاشت که به موجب آن همه مردم می بایست خواندن و نوشتن بدانند که به همین مناسبت خط آرامی یا فنیقی را جایگزین خط میخی کرد که بعدها خط پهلوی نام گرفت.

آیا میدانید : داریوش در پاییز و زمستان ۵۱۸ - ۵۱۹ قبل از میلاد نقشه ساخت پرسپولیس را طراحی کرد و با الهام گرفتن از اهرام مصر نقشه آن را با کمک چندین تن از معماران مصری بروی کاغذ آورد.

آیا میدانید : کوروش کبير بعد از تصرف بابل ۲۵ هزار یهودی برده را که در آن شهر بر زیر یوغ بردگی شاه بابل بودند آزاد کرد.

آیا میدانید : داریوش در سال دهم پادشاهی خود شاهراه بزرگ کورش را به اتمام رساند و جاده سراسری آسیا را احداث کرد که از خراسان به مغرب چین میرفت که بعدها جاده ابریشم نام گرفت.

آیا میدانید : اولین بار پرسپولیس به دستور داریوش کبیر به صورت ماکت ساخته شد تا از بزرگترین کاخ آسیا شبیه سازی شده باشد که فقط ماکت کاخ پرسپولیس ۳ سال طول کشید و کل ساخت کاخ ۸۰ سال به طول انجامید.

آیا میدانید : داریوش برای ساخت کاخ پرسپولیس که نمایشگاه هنر آسیا بوده ۲۵ هزار کارگر به صورت ۱۰ ساعت در تابستان و ۸ ساعت در زمستان به کار گماشته بود و به هر استادکار هر ۵ روز یکبار یک سکه طلا ( داریک ) می داده و به هر خانواده از کارگران به غیر از مزد آنها روزانه ۲۵۰ گرم گوشت همراه با روغن - کره - عسل و پنیر میداده است و هر ۱۰ روز یکبار استراحت داشتند.

آیا میدانید : داریوش در هر سال برای ساخت کاخ به کارگران بیش از نیم میلیون طلا مزد می داده است که به گفته مورخان گران ترین کاخ دنیا محسوب میشده. این در حالی است که در همان زمان در مصر کارگران به بیگاری مشغول بوده اند بدون پرداخت مزد که با شلاق نیز همراه بوده است.

آیا میدانید : تقویم کنونی ( ماه ۳۰ روز ) به دستور داریوش پایه گذاری شد و او هیاتی را برای اصلاح تقویم ایران به ریاست دانشمند بابلی "دنی تون" بسیج کرده بود. بر طبق تقویم جدید داریوش روز اول و پانزدهم ماه تعطیل بوده و در طول سال دارای ۵ عید مذهبی و ۳۱ روز تعطیلی رسمی که یکی از آنها نوروز و دیگری سوگ سیاوش بوده است.

آیا میدانید : داریوش پادگان و نظام وظیفه را در ایران پایه گزاری کرد و به مناسبت آن تمام جوانان چه فرزند شاه و چه فرزند وزیر باید به خدمت بروند و تعلیمات نظامی ببینند تا بتوانند از سرزمین پارس دفاع کنند.

آیا میدانید : داریوش برای اولین بار در ایران وزارت راه - وزارت آب - سازمان املاک - سازمان اطلاعات - سازمان پست و تلگراف ( چاپارخانه ) را بنیان نهاد.

آیا میدانید : اولین راه شوسه و زیر سازی شده در جهان توسط داریوش ساخته شد.

آیا میدانید : داریوش برای جلوگیری از قحطی آب در هندوستان که جزوی از امپراطوری ایران بوده سدی عظیم بروی رود سند بنا نهاد.

آیا میدانید : فیثاغورث که بدلایل مذهبی از کشور خود گریخته بود و به ایران پناه آورده بود توسط داریوش کبیر دارای یک زندگی خوب همراه با مستمری دائم شد.

Saturday, August 28, 2010

سوخته تر از نسل سوخته دیروز ولی خردمندتر از هر روز

نسل گذشته نیز یک نسل سوخته بود که اسیر استبداد بود ولی استبداد امروز حتی وارد حیطه شخصی افراد شده و نسل امروز را از لحظه تولد سوخته تر از نسل گذشته گرده است. هر دو نسل فریادشان فریاد آزادی بود ولی نسل سوخته ی گذشته انتقامش را با ویران کردن استبداد پیشین و همچنان با انتقام از همنسلان سوخته ی خود گرفت برعکس نسل سوخته ی امروز که سوخته تر از نسل سوخته دیروز است انتقامش از استبداد را با سازندگی و محبت و احترام و عشق و همدردی و همکاری میگیرد.
نسل سوخته ی امروز اگرچه حتی همان اندکی را که نسل گذشته از زندگی میتوانستند لمس کنند لمس نکرد، حتی در برابر هجوم و توهین بیگانگان با نرمی برخورد میکند و به جای دندان تیز کردن، نیروهای زنده و سازنده ی خود را به مهاجمان نشان میدهد تا با رفتاری صلح آمیز، خشونت طلبها را با شرمندگی به عقب براند بدون آنکه حتی از دیوار هیچ سفارتخانه ای بالا رود:


نسل امروز برای حفاظت از خانواده های زندانیان و شهیدانش با فرستادن پیام صلح تنها با بستن یک روبان سبز به نشانه صلح و زندگی خواهی و با پخش صحنه های صلح جویانه در برابر خشونت استبداد به جهانیان حقانیت خود را اثبات میکند.
ایکاش این نسل سوخته ولی خردمند بیش از اینها مورد توجه و ستایش همگان قرار گیرند.



Thursday, April 15, 2010

هیچ‌کس به فکر زندانیان گمنام نیست

مریم محمدی
دکتر محمد ملکی از فعالان سیاسی قبل از انقلاب است و سابقه‌ی حبس به عنوان زندانی سیاسی را در هر دو نظام در کارنامه‌ی خود دارد. او اولین رییس دانشگاه تهران پس از انقلاب است که تا انقلاب فرهنگی و بسته شدن دانشگاه در این سمت بود.

در همان زمان به دلیل اعتراض به تعطیلی دانشگاه‌ها، دست‌گیر شد و پنج سال را در زندان گذراند. دومین‌ بار در سال ۷۹ در یک نشست نیروهای ملی‌مذهبی بازداشت شد و آخرین بار پس از انتخابات ریاست جمهوری و در حالی که به علت پیشرفت بیماری سرطان پروستات در بستر بیماری بود، بازدشت شد. این در حالی بود که به علت بیماری و عدم اعتقاد به انتخابات، دکتر ملکی هیچ‌گونه فعالیت انتخاباتی نداشت و ماموران برای بردن او به بازداشت‌گاه ناچار بودند او را در راه رفتن کمک کنند.

دکتر محمد ملکی روز ۱۰ اسفند‌ماه پس از تلاش‌های وکیل و خانواده‌اش به علت شدت بیماری به قید کفالت آزاد شده است. دیروز قرار بود دادگاه او تشکیل شود که با تقاضای وکیل مدافع به تاخیر افتاد. آقای ملکی اعلام کرده هر زمانی هم که دادگاه برگزار شود، در صورت علنی نبودن در آن شرکت نخواهد کرد.

دکتر محمد ملکی

با ایشان گفت‌و‌گویی همه‌جانبه در مورد مجموعه‌ مسائل جاری و همچنین وضعیت خاص ایشان داشته‌ام:


دیروز وکلای من اطلاع دادند که خدمت قاضی رفته‌اند و جناب قاضی موافقت کرده‌اند. زیرا مدارکی برده‌اند که وضعیت سلامت من چگونه است و نیاز به تداوم معالجه دارم. قاضی نیز قبول کرده که دادگاه عقب بیافتد و گفته است خبرتان می‌کنم که چه موقع برای دادگاه بیایید.

یعنی در تمام مدتی که زندان بودید نیز از موارد اتهامی خودتان آگاه نشدید؟

خیر، ندیدم که اتهامم چیست. تفهیم اتهام شدم که توهین به رهبری و امام، محاربه و اقدام علیه امنیت کشور و از این مسائل که البته خود کیفرخواست را ندیدم که در آن چه آمده است. بازپرس و وکلا اعلام کردند که چنین چیزی هست.

آقای ملکی شما اعلام کردید اگر دادگاه علنی نباشد در آن شرکت نمی‌کنید. فکر نمی‌کنید این اقدام شما ممکن است تاثیر بدی در پرونده بگذارد و محکومیت سنگین‌تری برای شما بیاورد و چرا اساسا چنین تصمیمی گرفتید؟

شرکت کردن یا نکردن، تفاوتی ندارد. باید روزی در این مملکت، حداقل قانون اساسی اجرا شود. این‌طور نیست که هنوز و بعد از ۳۰ سال یک بند مهم قانون اساسی اجرا نشود. قانون صراحت دارد که اتهامات سیاسی باید در دادگاه علنی با حضور هیئت منصفه و حضور خبرنگاران انجام گیرد.

من در سال ۸۰ نیز که با ملی مذهبی‌ها دستگیر شده بودم، گفتم در آن دادگاه شرکت نمی‌کنم زیرا غیرقانونی است. بنابراین فکر می‌کنم این مسئله باید روزی حل شود، یا باید قانون اساسی را اجرا کنیم یا فقط بندهایی که دوست داریم و به نفع حاکمیت است اجرا کنیم. قانون اساسی، حقوقی برای ملت گذاشته است که باید عملی شود.

کاری ندارم که در دست‌گیری‌ها و بازجویی‌ها این اصول رعایت می‌شود یا خیر، ولی بهانه‌‌ی همیشگی آن‌ها این است که جرم سیاسی هنوز تعریف نشده است. این به متهم و به من که تا به حال سه بار به جرم ضد انقلاب بودن دست‌گیر شده‌ام، چه ارتباطی دارد؟ ضد انقلاب آن‌هایی هستند که قانون را زیر پا می گذارند؛ همان قانونی که به قول خودشان زاییده انقلاب است. بنابراین من چگونه می‌توانم شرکت کنم؟ دیروز دادگاهم بود ولی اصلا من از کیفرخواست اطلاع ندارم و نگذاشته‌اند من بخوانم که علیه من چه نوشته‌اند.

آقای ملکی شما در وضعیت بد جسمانی دستگیر شدید. در زندان نیز معمولا بیمار بوده و گاهی نیز بیمارستان بودید. الان از نظر جسمی در چه وضعیتی هستید؟

وضعیت جسمی من همان است. شش ماه که آن‌جا بودم نتوانستم آمپول مخصوصی که استفاده می‌کردم را بزنم. کمی درد و سوزش داشتم و الآن که امدم دو آمپول زده‌ام و مقداری آن درد و سوزش تسکین پیدا کرده است. ولی احساس می‌کنم الآن که بیرون هستم، به خصوص از نظر روحی وضع بدتری دارم.

ممکن است بگویید چرا این‌طور است و از نظر روحی حتی بدتر از دوران زندان هستید؟

زیرا من نگران بچه‌ها هستم. الان تعداد زیادی از دانش‌جویان ناشناس و گمنام در زندان هستند و هیچ‌کس به فکر ‌آن‌ها نیست. فکر نمی‌کنند که آن‌ها نیز فرزندان این مملکت هستند. آخر گناهشان چیست، باید روزی به این مسئله رسیدگی شود. حالا حکومت که متاسفانه به فکر نیست ولی من کمتر دیده‌ام این دوستان جنبش سبز دفاع جانانه‌ای از آنان کرده باشند. تکلیف این‌ها را مشخص کنید، این‌ها درس و زندگی دارند. خانواده‌ها مرتب جلوی زندان اوین، دربه‌در و چشم‌ به راه هستند. این چیز‌ها بیشتر از خود بیماری به من رنج و عذاب می‌دهد.

آقای ملکی شما در جریان انتخابات فعال نبودید. گفته بودید که اعتقاد ندارید و شرکت نداشتید ولی به هر حال به علت حوادث همین انتخابات دست‌گیر شدید. الآن تحلیل شما از انتخاباتی که برگزار شد چه هست؟

همان‌طور که گفتید در انتخابات مطلقا فعال نبودم زیرا اولا مریض بودم و بعد هم معتقد به این انتخابات که شورای نگهبان چند نفر را تعیین می‌کند که به آن‌ها رای داده شود، نیستم. زندان هم که رفتم ۳۱ مرداد بود. زمانی که این مسائل پیش آمد، در زندان بودم. سه ماه اول در انفرادی بودم. هیچ روزنامه یا تلویزیون و اطلاعی از بیرون نداشتم تا بعد که به بند عمومی منتقل شدم.

در آن‌جا اطلاعاتی کسب ‌کردم ولی پس از بیرون آمدن از زندان، دیدم همان مسائل گذشته وجود دارد. این خودی و غیر خودی؛ و این‌که تنها به فکر افراد سرشناس هستند تا آزاد شوند و به مرخصی بیایند وجود دارد. کسی به فکر این بچه‌ها نیست. آن‌چه در روحیه‌ی کسانی که طرفدار جنبش سبز یا اصلاح‌طلب هستند، دیدم این بود که در برخورد آنان با دیگران تغییر چندانی به وجود نیامده است. روحیه‌ی آن‌ها همان خودی و غیر‌خودی است. رفتارشان این‌گونه است که چون این فرد از خودم است رعایت حال او را می‌کنم و با آغوش باز او را می‌پذیرم ولی آن که از ما نیست، خودی نیست.

بعد هم این مدت که حدود یک ماه و نیم است که آمده‌ام، شاید ده بار از خانه بیرون نرفته‌ام. آن ۱۰ بار را نیز بیشتر به بیمارستان و دنبال دارو و پزشک رفته‌ام. کمتر سعی کرده‌ام تماس داشته باشم و علاقه‌ای به این که چه اتفاقی می‌افتد، نداشته‌ام. ملت ما در این مدت تغییرات اساسی نکرده است. همان ملت و همان مردم هستیم و در بزرگ‌ترهای ما همان خودخواهی‌ها و منیت‌ها وجود دارد.

آقای ملکی به نظر می‌آید شما مشخصا از رهبران جنبش سبز گله‌مند هستید.

من بسیار بسیار گله‌مندم. آن توجهی که باید به بچه‌های زندانی که فراوان نیز هستند نمی‌شود. به خصوص دانش‌جویان گمنام که خیلی از آنان را می‌شناسم و در زندان دیده‌ام و در این سایت‌ها هیچ اسمی از آن‌ها نیست. ماه‌ها است این افراد زندانی هستند. به بعضی‌های‌شان بی‌خود و بی‌جهت حکم‌های ۴ یا ۵ سال داده‌اند.

گاهی اشاراتی می‌کنند ولی دفاع جانانه نمی‌کنند. دفاعی که چند روز پیش مهندس سحابی ـ خدا عمرش بدهد ـ کرد بسیار لذت‌بخش بود. ایشان این رنج‌نامه را از زبان همه‌ی ما داده است. ما که سنی ازمان گذشته است و در انقلاب و بعد از انقلاب بودیم در حال رنج‌بردن هستیم. زندان زمان شاه را دیده‌ایم، زندان‌ جمهوری اسلامی را هم دیده‌ایم. این‌ها فرزندان ما هستند، مگر این‌ها از خارج آمده‌اند؟ فرزندان این مملکت هستند و حرفی دارند. حرف‌شان را زده‌اند، حالا فرض کنید حرف‌شان را فریاد زده‌اند، در دانشگاه‌ها یا بیرون، نباید این‌گونه با آنان برخورد شود.

برگرفته از: رادیو زمانه

Wednesday, March 31, 2010

ندا و مردان صاحب / ستاره سجادی

روز شنبه ۳۰ خرداد کشته شدن ندا توسط نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی ایران و فیلم آن نه تنها ایرانی‌‌ها بلکه همهٔ دنیا را مبهوت و غم زده کرد. و اما این شروع داستان است.

در کشوری که پدرسالاری تا گوشت و استخوان آدم‌ها دویده است ناگهان زنی‌ سمبل یک جنبش میشود. اتفاقی‌ که به این گستردگی هیچ وقت در تاریخ ایران نبوده است. و البته این "پدرسالاری" تا به امروز تلاش خود را کرده است که این اتفاق آن طور که او می‌خواهد باشد و آن را برای خود تصاحب کند.

در روز کشته شدن ندا اولین اطلاعاتی که از او به دست می آید از حضور مردی میانسال با موهای بلند خبر میدهد که در فیلم هم دیده میشود. شایعات از شوهر یا پدر بودن آن مرد می‌گویند. گویی جامعه نمی‌خواهد حضور آن زن را به تنهایی‌ بپذیرد. بالاخره مردی هم باید حضور داشته باشد.پس از چندی مشخص میشود که آن مرد معلم موسیقی ندا بوده است. دیگر کم کم کسی‌ از آن مرد حرفی‌ نمی زند. آخر معلم موسیقی‌ آن مقامی نیست که "پدرسالاری" را ارضا کند. مدتی‌ بعد شخصی‌ به اسم آرش حجازی پیدا میشود. او مرد دکتری است که در صحنهٔ کشته شدن ندا در فیلم دیده میشود. او سعی‌ خود را کرده است که ندا را نجات دهد. آرش حجازی بعد از رفتن به انگلستان و مصاحبه با بی‌‌بی‌سی هرچند جزئیات به قتل رسیدن ندا توسط نیروهای سرکوب را روشن می‌کند ولی‌ تمام توجه‌ها را به خود معطوف میسازد. بله! مرد دیگری پیدا شده است. مردی که خود، خواسته یا ناخواسته با ماجرای ندا گره می‌‌خورد. از چشمان "معصوم" ندا می‌گوید. از حضور "معصوم" ندا در آن روز. ندا با آنکه در تظاهرات اعتراضی کشته شده است نباید و نمی‌تواند یک مبارز باشد بلکه باید معصوم باشد. آخر او یک زن است. تمام رسانه‌های ایرانی‌ و غیر ایرانی‌ بر تنها موضوعی که بیش از هر چیز دست میگذارند چشمان و نگاه معصوم او در آخرین لحظه است. کسی‌ از مبارز بودن او نمی‌گوید. کسی‌ علاقه ای ندارد که بفهمد ندا چطور آدمی‌ بود است. سیاسی بود است یا نه. برای چه به خیابان آماده است؟ نه! هیچ کدام اینها برای ما جالب نیستند. چیزی که جالب است دختری "بی‌ گناه و معصوم" است که کشته شده است. او مثل مردان کشته شده قهرمان یا مبارز نیست، بلکه سمبل زنی‌ "بی‌ گناه" است.

همهٔ این جال ‌و جنجال‌ها کمی‌ آرام می‌گیرد تا نوبت به نامزد یا دوست پسر ندا می‌رسد. او در ایران دستگیر میشود و بعد از آزادی از ایران فرار می‌کند. خیل مصاحبه‌ها شروع میشوند.

نامزد ندا سوژهٔ اصلی‌ و مورد اعتماد "پدرسالاری" است. بالاخره مردی که صاحبی در خور باشد پیدا شده است. حالا دیگر همه چیز در دست اوست. او صاحب ندا بوده است. حالا او به نمایندگی‌ از ندای کشته شده که سمبلی‌ "بی‌ گناه" از جنبش مردم است و در نتیجه به نمایندگی‌ از جنبش حرف میزند و مصاحبه می‌کند. او حتی به اسرائیل میرود تا پیام صلح را به آنجا ببرد و با سیستمداران یکی‌ از خشن‌ترین دولت‌های دنیا دیدار می‌کند. ماجرا وقتی‌ جالب میشود که عکس العمل آدم‌ها به این واقعه نه تنها نقد این دیدار و نقد این صاحب مسلکی و نمایندگی است بلکه بحث راجع به این موضوع است که آیا کاسپین ماکان نامزد واقعی ندا بوده است؟!!! گویی اگر نامزد واقعی او بوده است صاحبی در خور است که حق این صاحب بودن و نمایندگی‌ را دارد و اگر نبوده است ندارد.

حدودا نه ماه از کشته شدن ندا می‌گذرد و هنوز ندا در سایه ای از مردان صاحب مانده است. انگار این جامعه هنوز طاقت و تحمل سمبل شدن و مهم شدن یک زن را به عنوان یک فرد ندارد. زنان هنوز هم حتی وقتی‌ که به خیابان می‌آیند نمیتوانند به طور مستقل مبارز باشند. حتا وقتی‌ که کشته میشوند و تبدیل به یک سمبل میشوند.


Friday, March 19, 2010

مردم حاضر نیستند برای سرنگونی حکومت ۲۰۰ هزار قربانی دهند

شیرین عبادی در مصاحبه با فیگارو

ژرژ مالبرونو

شیرین عبادی، وکیل و برنده جایزه صلح نوبل، طی یک نشست مطبوعاتی در پرس کلاب پاریس که به دلیل چاپ کتاب جدید وی به نام قفس طلایی برگزار شد، به سؤالات تعدادی از روزنامه نگاران پاسخ گفته است. این مخالف حکومت تهران که مدتی است از کشورش خارج شده بیشتر خواستار اصلاحات است تا انقلاب. او به تحریم ها و مجازات هایی اشاره می کند که صرفاً باید علیه سران و دولتمردان حکومت اعمال شوند، نه مردم ایران.

او همچنین نسبت به عملکرد شرکت یوتل ست فرانسه، که نسبت به پارازیت های حکومت روی برنامه های بی بی سی فارسی و صدای امریکا واکنشی درخوری نشان نداده، اعتراض کرد.

۹ ماه پس از آغاز اعتراضات مردمی به تقلب گسترده در انتخابات، اکنون جنبش اعتراضی مردم در چه وضعیتی است؟

نارضایتی مردم همچنان روبه افزایش است. آتش همچنان برافروخته است. دولت خیلی از خیابان ها می ترسد و نمونه اش هم سخنان اخیر رهبر انقلاب علی خامنه ای است که چهارشنبه سوری را به بهانه اینکه به دوران قبل از اسلام برمی گردد ممنوع دانست. احمدی نژاد نیز اکنون از وجهه خوبی در ایران برخوردار نیست. شرکت های شل و توتال هم از بازار نفتی ایران خارج شده اند و سه شرکتی که به ایران بنزین می فروختند، فعالیت های خود را متوقف کرده اند. اگر این وضعیت همین طور ادامه پیدا کند، ایران به یک کشور فقیر تبدیل می شود.

نظر شما در مورد تحریم هایی که غرب قصد دارد علیه ایران اعمال کند چیست؟

نباید غرب به تحریم های اقتصادی رأی بدهد، زیرا این گونه تحریم ها تنها مردم را هدف قرار می دهد. باید به تحریم های سیاسی رأی داد. اولین گام این است که ویزا برای دولتمردان و فرماندهان نظامی جمهوری اسلامی که قصد مسافرت به اروپا را دارند صادر نشود؛ حتی آنهایی که به بهانه های فرهنگی قصد سفر دارند؛ به عنوان مثال اخیراً یک ارکستر شامل بیش از ۱۰۰ نوازنده که زیر نظر وزارت ارشاد اسلامی فعالیت می کند به اروپا آمده بود و این درحالی است که وزارت ارشاد خود سانسورکننده هنرمندان است.

من بسیار متأسفم که برخی از کشورهای اروپایی که وانمود می کنند مدافع حقوق بشرند، چشمان خود را بسته اند و شرکت هایشان با ایران قرارداد امضاء می کنند. آنگلا مرکل یکی از رهبران اروپایی است که بیشترین انتقاد را از جمهوری اسلامی می کند؛ با این حال، آلمان در سال ۲۰۰۹ قراردادهای خود را با جمهوری اسلامی چندین برابر کرده. آقای مشایی، مرد همه کاره احمدی نژاد، درحال حاضر برای عقد قراردادهای جدید در آلمان است. و حتی مقامات فرانسوی هم با شرکت یوتل ست به همین منوال عمل می کنند.

طی سال های اخیر بی بی سی و صدای امریکا برنامه های خبری خود را ازطریق شرکت یوتل ست و ماهواره هات برد پخش کرده اند و همان طور که می دانید این دو شبکه در ایران بینندگان بسیاری دارند. ولی همین شرکت یوتل ست برنامه های صدا و سیمای جمهوری اسلامی را نیز در خارج پخش می کند، درحالی که دولت از زمان انتخابات ماه ژوئن در برنامه های بی بی سی و صدای امریکا پارازیت ایجاد کرده. شرکت یوتل ست می توانست به عنوان معامله به مثل به دولت جمهوری اسلامی بگوید که این پارازیت ها را متوقف کند. ولی این شرکت چه کار کرد؟ بی بی سی فارسی و صدای امریکا را از هات برد خارج کرد و به جای اینکه حکومت ایران تنبیه شود، مردم ایران تنبیه شدند. به چه دلیلی؟ پول.

شما زمانی که این مسأله را به برنار کوشنر گفتید، او چه گفت؟

او گفت که شرکت یوتل ست یک شرکت خصوصی است، ولی با این حال این نکته را به آنان گوشزد خواهیم کرد.

جنبش معترضان خواهان تغییر حکومت است یا صرفاً گشایش همین حکومت به سوی دموکراسی بیشتر؟

این جنبش مسالمت آمیز از جریان های ایدئولوژیکی متفاوتی تشکیل شده. برخی خواهان یک دولت لائیک هستند، برخی دیگر معتقدند که هنوز می توان اصلاحاتی در جمهوری اسلامی انجام داد. این موضع من است: من معتقدم که این حکومت هنوز می تواند اصلاحات داشته باشد، ولی اصلاحات یک پروسه طولانی است. مردم ایران آمادگی وقوع یک انقلاب دیگر را ندارند. مردم حاضر نیستند بهای سنگین سرنگونی حکومت را که می تواند تا ۲۰۰ هزار قربانی باشد بپردازند. زیرا حکومت حاضر است با تجمعات مردمی به شدیدترین شکل برخورد کند و آن را به خون و خون ریزی بکشاند.

راه حلی که من به عنوان یک مدافع حقوق بشر ارائه می دهم، راه حلی است که موجب می شود کم ترین خون ریخته شود. شاید به نفع مردم باشد که ابتدا اصلاحاتی روی قانون اساسی صورت بگیرد تا سپس به سوی دموکراسی پیش برویم. مطمئناً من یک حکومت غیرمذهبی را ترجیح می دهم، ولی درحال حاضر باید واقع بین باشیم. اغلب در غرب گفته می شود که بدون خونریزی نمی توان به جمهوری دست یافت، ولی مردم ایران خواهان چنین رویکردی نیستند.

پیامدهای حمله نظامی به تأسیسات هسته ای ایران چه خواهد بود؟

اگر اسراییل یا هر کشور دیگری ایران را بمباران کند، خاورمیانه به آتش و خون کشیده خواهد شد. به همین دلیل با چنین اقدامی مخالفم.


منبع

Sunday, February 7, 2010

فریاد می زنم

برای زندگی حاضر هستم بمیرم
برای زندگی حاضر هستم بمیرم

فریادم نه از درد است نه از بیباکی است. فریادم از سالها سکوت و خفقان و تنهایی است اگرچه باکی ندارم بر آنچه فریاد میزنم ولی دیگر باج نمیدهم. فریاد میزنم تا همه عرصه های زندگی که سالیان درازی است بر من بسته شده و من را مانند تابوتی فولادی در آغوش خود گرفته، باز شوند تا نه تنها نفس بکشم که زندگی کنم و زندگی کردن را مانند هر انسان آزادی لمس کنم.
تا روزی که آزاد شوم فریاد میزنم و فریاد میزنم تا به زندگی برسم اگر هم به زندگی نرسیدم، همین جان ناقابلی را که دارم و تنها سپر و دارایی من است در راه رسیدن به زندگی و آزادی خرج میکنم.

Monday, February 1, 2010

پيام شیرین عبادی به مردم ايران



ملت سربلند و عزیز ایران

بی شک ایران روزهای سخت و سرنوشت سازی را می گذراند و از همین روی هر اظهار نظر، بیانیه ، تصمیم و اقدامی از سوی همگان چه آنها که در حکومت هستند و چه آنان که مورد خشم حکومت واقع شده اند وچه از سوی هر انسان وطن پرست و آزاده ای که دل در گرو میهن عزیزمان دارد، مهم و مسئولیت آور است.
آنچه در روز عاشورا شاهد آن بودیم ، آزار دهنده و تکان دهنده تر از آن است که بتوان توصیف کرد.
خون جوانان برومند این سرزمین یکبار دیگر سنگ فرش خیابان ها را سرخ و گلگون کرد، یکی از ما ایرانیان زیر چرخ های ماشین ندای آزادی خواهی سر داد و دیگری در عزای حسین ، سالار عدالت جویی از بالای پل به زمین افکنده شد و آن دیگری ترورشد. و باز صدای ناله و شیون از سینه های سوخته برخاست . به راستی بای ذنب قتلت.
ایرانیان همواره از جنگ و خشونت بیزار بوده اند. آزادیخواهان ایران که همواره خواهان برقراری صلح در سراسر جهان بوده اند، اکنون ناباورانه خشونت و آتش را در خانه خویش و در بین برادران و خواهرانشان می بینند.
مگر نه آنکه راننده ماشین وافراد تروریست و مامورین مسلحی که جان هموطنان خود را گرفتند، ایرانی بودند؟ متاسفانه برادران و خواهران هموطن ما طی ماههای اخیر نه به دست اجنبی بلکه به دست برادران هموطن خود جان باختند.

خواهران و برادران هموطن

چه روزهای سختی را پشت سر گذاشتیم . زمانی صدام جنگ علیه ایران را آغاز کرد و صدها هزار ایرانی را به خاک و خون کشید و میلیون ها مادر ایرانی را به سوگ نشاند، اما سخت تر از آن کشته شدن جوانان سرزمینمان توسط اقلیتی از هموطنانمان است و بی شک ملت ایران ناباورانه این خشونت و آتش جنگ را به نظاره نشسته اند.
برای ما ایرانیان تحمل ناپذیر بود که ببینیم جوان فلسطینی که هموطن خود را غرق در خون میدید سنگی را به نشان نفرت به سوی دشمن پرتاب کند، اما چه مرگ آور است ببینیم جوانان ایرانی از به خون غلطیدن یاران معترض و مسالمت جوی خود سنگ در مشت گره کنند.
بی شک همگان میدانند که از انتخابات تا کنون اعتراض ملت ایران ، اعتراضی مسالمت آمیز، مدنی و قانونی بوده که به هیچ ترتیبی نمی توان آن را وارونه جلوه داد و آنچه دامنه اعتراضات مردم را گسترده و مردم را مصمم تر نموده ، اقدامات یک سویه و به دور از عدالت و انصاف برخی مسولان حکومت بوده است. تداوم بازداشتهای گسترده مردم، موج محرومیت از تحصیل و اخراج جوانان دانشجو، افزایش اخراج فعالان اجتماعی، توقیف بی رویه و غیر قانونی مطبوعات، تحدید روز افزون آزادی بیان، حذف جریانات سیاسی – فرهنگی – اجتماعی، برخورد غیر قانونی با نهادهای مدنی، به کار گیری خشونت ، ضرب و شتم، کشتار، هتاکی و به کار گیری الفاظ رکیک و شرم آور با شرکت کنندگان در راهبیمایی حتی با مادران عزادار، کشته شدن جوانان در زندان های غیر قانونی و عدم مجازات عاملان و آمران این جنایت ها، یکسویه نگری صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، فشار بر رهروان جنبش سبز و مردمی و سایر فعالان سیاسی- اجتماعی – فرهنگی – هنری – مطبوعاتی – دانشجویی- زنان- اقلیت های مذهبی و قومی و... از جمله اقداماتی است که موجب گسترش نارضایتی در بین مردم شده و البته به فشارهای اقتصادی و معیشتی مردم مزید گشته است.
برسش این است که آیا در مقابل نارضایتی ملت ایران که صبورانه و کاملا مدنی و مسالمت آمیز اعلام نارضایتی می کنند، می بایست تفنگ و گلوله در دست گرفت و از تریبون های حکومت معترضان را تهدید و تحریک نمود؟ و آیا به کار گیری چنین شیوه ای از 25 خرداد تا روز عاشورای خونین نتیجه و ثمری داده است که برخی همچنان بر طبل خشونت می کوبند؟
برخی از بزرگان چه از سوی نظام و چه معترضان ، منتقدان و مخالفان راههای منطقی و مسالمت آمیز با ملت را پیش روی حکومت قرار داده اند تا بحران ویرانگر کنونی را خاتمه دهند، اما متاسفانه گویی صدای صلح طلبان و مسالمت جویان در هیا هوی بوق و کرنای جنگ طلبان و خشونت خواهان شنیده نمی شود.
تداوم این سیاست آنچه شده است که نباید می شد. یعنی برادر کشی ایرانیان. و این امر اگر نگوییم ناشی از خشونت طلبی و مردم ستیزی عده قلیلی از حاکمان قطعا از بی تدبیری ، بی کفایتی و بی لیاقتی برخی از ایشان است که تردید های جدی در افکار عمومی ایجاد کرده است ودر آینده نه چندان دور تاریخ این تردید ها را روشن خواهد ساخت.

هموطنان عزیز

همه ما ایرانیان مسئولیت بسیار سنگینی بر دوش داریم. بیایید همگان با هم هم قسم شویم که هر کس در هر جایگاهی که نقش ایفا میکند، در راستای خشونت زدایی و صلح طلبی گام بردارد.
ما ملتی صلح طلب هستیم که اکنون می بایست نارضایتی، انتقاد ، مخالفت و اعتراض را با راهکار های مدنی و با پرهیز کامل از هر گونه خشونتی بی گیریم و در دام گسترده شده خشونت خواهان گرفتار نشویم.
باید باور داشته باشیم که مطالبات ملت حق است و ملت ایران برای به دست آوردن حق خود نیازی به استفاده از اهرمهای خشونت آمیز ندارند و تنها کسانی دست به خشونت و عملیات کور کورانه میزنند که خود می دانند ناحق هستند.


جوانان آگاه وطنم

باید ممارست و مقاومت کرد و حتی در مقابل توپ و تانگ و گلوله ، سنگ هم در دست نگرفت.راه رسیدن به عدالت و آزادی و دموکراسی و حقوق بشر راه گل گون می طلبد نه راه پرخون.
از همین روی کانون مدافعان حقوق بشر با ایمان به خواسته های مدنی و به حق ملت ایران اعلام میدارد :
ما مدافعان حقوق بشر مخالف تداوم هر گونه خشونت در جامعه ایران و خواهان مقابله همگانی وملی در برابر خشونت هستیم و مصرانه توقف خشونت را می خواهیم.

بنا بر این در پیشگاه ملت سرافراز ایران و در این بیانیه میخواهیم:


نمایندگان و مسوولان محترم نظام جمهوری اسلامی ایران

بی شک جایگاه و نقش مسوولان در شکل گیری فردای ایران تردید ناپذیر است. آنچه از شما به عنوان حاکمان انتظار می رود تامین حقوق اساسی ملت ایران و رعایت عدالت است. اکنون نه تنها ملت ایران بلکه بسیاری در سراسر جهان چشم به کردار و گفتار شما دارند تا فردا به قضاوت بنشینند.
اصلاح سیاست های نادرست گذشته و حال و تمکین به اراده و خواست ملت از جمله وظایف قانونی شماست که اولین آن توقف خشونت علیه ملت است و در صورت تداوم سیاست های خشونت آمیز درمقابله با هموطنان خود و افکار عمومی بین المللی قرار خواهید گرفت.


برادران سپاه پاسداران و بسیج

در چنین شرایطی با شما سخن گفتن بسیار دشوار است. آنچه این روزهای سخت شاهد بودیم، دلیل این دشواری است. ملت ایران نیک به خاطر دارند که بسیاری از برادران سپاه و بسیج مدافع حقوق ملت در برابر زیاده خواهی و تهاجم دشمنان این سرزمین بودند. اما اکنون ناباورانه و چه سخت و سوگوارانه شاهدند که عده قلیلی از آن نیروی مردمی ، آتش و تیر به روی ملت و هموطنان خود می گشایند و با شلیک هر گلوله ای جمعی از هموطنانشان را به عزا می نشانند.
ما مدافعان حقوق بشر از شما برادران سپاهی و بسیجی مردمی میخواهیم که برادران و خواهران خود را که سوگند به پاسداری آنها خورده اید، بی گناه و بی دفاع به خاک نیفکنید و مادران خود را رخت ماتم نپوشانید و بر سر مزار شهدایی دیگر ننشانید.

در خاتمه

کانون مدافعان حقوق بشربا تاکید بر امر خشونت زدایی از عرصه اجتماعی ایران اعلام می کند هر اقدامی از سوی هر گروهی می بایست در راستای تامین و نهادینه کردن موازین جهانی حقوق بشردر کشور ایران باشد، چرا که در غیر این صورت ناکارآمد و غیر قابل قبول در بیشگاه ملت ایران خواهد بود.

شیرین عبادی
رییس کانون مدافعان حقوق بشر

دوشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۸۸ - ۰۱ فوريه ۲۰۱۰




Sunday, January 31, 2010

اعدام نشدند، به قتل رسیدند

نوشته مجتبی سمیع‌نژاد

خبر اعدام «ناگهانی و مخفیانه» و «بدون اطلاع خانواده و وکیل» آرش رحمانی‌‌پور ۱۹ ساله و محمدعلی زمانی که «پیش از انتخابات» بازداشت شده بودند، تنها اجرای یک حکم «اعدام» نیست، عمل انجام شده یک عمل «تروریستی» از جانب قوه قضاییه و جمهوری اسلامی برای «قتل بی‌دلیل» دو تن از شهروندان است.

دو شخصی که در اسفند و فروردین ماه، دو و سه ماه پیش از انتخابات بازداشت شده بودند، به اتهام «اغتشاشات بعد از انتخابات» به قتل رسیده‌اند. دو شخصی که حتا به خاطر بازداشت فرصت حضور در «تبلیغات پیش از انتخابات» را هم نداشته‌اند.

به قتل رسیدن این دو نفر در زندان اوین یک ترور و آدم‌کشی است برای ایجاد رعب و وحشت به خاطر فضایی سیاسی ایران و در پیش بودن روز ۲۲ بهمن. آن‌چه از بی‌قانونی و روند دادرسی عادلانه وجود دارد، در پرونده این دو نفر حضور داشته است. صحبت‌ها نسرین ستوده به وضوح این عمل تروریستی را مشخص می‌کند:

«من به عنوان وکیل آرش رحمانی پور از خبر اعدام ناگهانی وی شوکه شدم. به موجب قانون هیچ حکمی قبل از ابلاغ قابلیت اجرا ندارد. این حکم مخفیانه صادر شد و مخفیانه دور از کسانی که باید اطلاع داشته باشند برای اجرا رفت و پس از اجرا پایگاه اطلاع رسانی دادسرا آن را اعلام کرد. هیچ دلیلی جز ایجاد رعب و وحشت در این پرونده برای صدور حکم آرش وجود نداشت. آرش بر خلاف مطلبی که در پایگاه اطلاع رسانی دادسرای عمومی انقلاب اعلام شده در ماجراهای

پس از انتخابات بازداشت نشد. او در فروردین سال جاری و دوماه قبل از انجام انتخابات و در منزل خودش بازداشت شد و در زمان دستگیری بیش از ۱۹ سال نداشت. بسیاری از اتهاماتی که علیه آرش مطرح شد مربوط به زمانی بود که کمتر از ۱۸ سال داشت. بنابراین به طور قطع ویقین پرونده آرش از پرونده های اعدام های زیر ۱۸سال است که اعلام شده و این بار اعدام زیر ۱۸ سال از بین متهمان سیاسی قربانی گرفت. در تمام طول بازداشت و محاکمه علیه وی فشارها و وعده و وعید های فراوانی در جریان بود. از ابتدا خواهر آرش بازداشت شد. دو ماه خواهر آرش در بازداشت بود. پس از آن با قرار منع تعقیب آزاد شد اما فشارهایی که در زمان بازداشت تحمل کرده بود منجر به از دست دادن فرزندش شد. آرش در تنها ملاقاتی که من به مدت ربع ساعت با وی داشتم به من گفت که در دو تا بازجویی خواهرش را روبروی او گذاشته اند و گفتند که اگر می خواهد آزاد شود باید به اعتراف هایی که از او درخواست می شود اقرار کند. همین طور به من به عنوان وکیل انتخابی آرش هرگز اجازه شرکت در محاکمه داده نشد. در جلسه ای که مرداد ماه دادگاه آرش تشکیل شد من برای شرکت در جلسه دادگاه اصرار کردم. این موضوع باعث شد ماموران امنیتی من را تهدید به بازداشت کنند و سپس با اخذ پروانه وکالت من آن را صورت جلسه کردند و بعدا پروانه را به من برگرداندند.»

هیچ توضیحی در مورد اعدام دو شخصی که پیش از انتخابات بازداشت شده‌اند برای دستگاه قضایی و نهادهای امنیتی وجود ندارد به جز «تروریست» خطاب کردن آن‌ها، این عمل یک ترور سیاسی است در آستانه‌ی روز ۲۲ بهمن، آن‌چنان‌که ترور استاد دانشگاه دکتر علی محمدی پیش‌تر به همین منظور و به این شکل صورت گرفته بود.

اتهام همکاری با سازمان مجاهدین و «گروه جعلی انجمن پادشاهی» که توسط اشخاصی وابسته به دولت ایران اداره می‌شود، حربه‌یی شده برای حذف فیزیکی و صدور حبس‌های طولانی مدت‌،‌ برای فعالین و شهروندان ایران. اتهامی که «حمایت» از متهمان را به خاطر ماهیت «جرم» و «خطوط قرمز» موجود، کم‌رنگ می‌کند و در سایه همین عدم حمایت آنان به قتل می‌رسند. ۱۱ متهم در رابطه با حوادث بعد از انتخابات محکوم به اعدام شدند که اکثریت آن‌ها پیش از انتخابات بازداشت شده بودند و ربطی به حوادث بعد از انتخابات نداشته‌اند.

* آرش رحمانی‌پور تنها ۱۹ سال داشت

Saturday, January 23, 2010

علی کوچولو دیگه کوچیک نیست



علی کوچولو، دیگه کوچیک نیست
خوشحال نمی شه، با نمره ی بیست
دیپلم گرفته، سربازی رفته،
دنبالِ کاره، هفته به هفته
مادرش قرض داره،
ته برج دائم کم میاره،
رخت می شوره، بند می ندازه،
غم داره بی اندازه،
با بد و خوب می سازه.
تنها دلش می خواد علی
باز بشه کلاسِ اولی...
وای، وای، وای...

علی کوچولو، دیگه کوچیک نیست
دنیاش مثل اون کوچه باریک نیست
دستاش خالیه، دلش پر درده،
داره دنبالِ چاره می گرده،
هی کتاب می خونه،
تو اینترنت سرگردونه،
دائم فیلتر می شکونه،
می خونه و می دونه،
اين جا مثل زندونه...
دلش می خواد جادو بشه،
باز علی کوچولو بشه...
وای، وای، وای...

علی کوچولو، دیگه کوچیک نیست،
سرِ راهشه یه تابلوی ایست
یه دانشجوی ستاره داره،
دست از رؤیاهاش برنمی داره
باباش تو زندونه،
علی با مردم تو میدونه،
یه سرودو می خونه،
سر اومد زمستونه،
پیرهنش غرقِ خونه...
تموم می شه کارِ علی
تو دلِ یه گورِ جعلی.
وای،
وای،
وای...



mp3:


Thursday, January 21, 2010

شمار زندانیان سیاسی کرد محکوم به اعدام به ۲۰ نفر رسید

"عدنان حسن پور" و"حبیب لطیفی" دست به اعتصاب غذا زدند.

بنا به گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی ، حکم دوتن از زندانیان سیاسی کرد به نامهای "محمد امین عبداللهی" و "قادر محمد زاده" اهل میرواباد شهر بوکان از 20 و 32 سال زندان دردادگاه تجدید نظر ارومیه به حکم اعدام تغییر یافت .

این دو زندانی سیاسی کرد در میراباد شهر بوکان به اتهام همکاری با احزاب کرد مخالف رژیم دستگیر و مدتی را در بازداشتگاه اطلاعات بوکان نگهداری و سپس به زندان مرکزی ارومیه انتقال داده شدند.

محمد امین عبدالهی 25 ساله، در اولین دادگاهی خود به 20 سال زندان محکوم و به متعاقب این حکم از سوی شعبه 2 دادگاه تجدید نظرارومیه روز شنبه 26 دیماه به اتهام "اقدام علیه امنیت ملی" و "محاربه" به اعدام محکوم شد.

همچنین قادر محمد زاده زندانی سیاسی کرد 32 ساله نیز که دراولین دادگاهی خود به اتهام همکاری با یکی از احزاب کرد مخالف نظام به 32 سال زندان حکم داده شده بود همزمان با دادگاهی محمدامین و در همان دادگاه تجدید نظر به اعدام شدت و افزایش یافت .

شایان ذکر است محمد امین عبدالهی فرزند اسماعیل و محمد قادر زاده فرزند بایز که هر دو اهل میراباد شهر بوکان میباشند در مدت بازداشت خود در زندان اداره اطلاعات بوکان تحت شدیدترین شکنجههای جسمی قرار گرفتهاند..

گفتنی است هم اینک با صدور حکم اعدام این دو زندانی سیاسی کرد شمار زندانیان سیاسی و مدنی کردمحکوم به اعدام در ایران به 20 نفر رسیده است که اسامی آنها به شرح ذیل میباشد.

۱- زینب جلالیان - اهل ماکو - زندان کرمانشاه - اعدام،
۲- شیرکو معارفی - اهل بانه - زندان سقز - اعدام،
۳- حبیب لطیفی - اهل سنندج - زندان سنندج - اعدام ،
۴- سامی حسینی - اهل سلماس - زندان اورومیه - اعدام،
۵- جمال محمدی - اهل سلماس - زندان اورومیه - اعدام،
۶- رستم ارکیا - اعدام ،
۷- رشید آخکندی - اعدام،
۸- حسین خضری - اهل اورومیه - زندان اورومیه - اعدام،
۹- فرزاد کمانگر - اهل کامیاران - زندان اوین تهران - اعدام،
۱۰- علی حیدریان - اهل سنندج - زندان اوین تهران - اعدام ،
۱۱- فرهاد وکیلی - اهل سنندج - زندان اوین تهران - اعدام،
۱۲- مصطفی سلیمی - اهل سقز - زندان سقز - اعدام،
۱۳- انور رستمی - اعدام ،
۱۴- ایرج محمدی - اهل میاندوآب - زندان اورومیه - تیرباران،
۱۵- محمد امین آگوشی - اهل پیرانشهر - زندان اورومیه - تیرباران،
۱۶- احمد پولادخانی - اهل پیرانشهر - زندان اورومیه - تیرباران،
۱۷- حسن طالعی - اهل ماکو - اعدام،
۱۸- شیرین علم هویی - اهل ماکو - زندان اوین – اعدام
۱۹- محمد امین عبداللهی اهل میرواباد شهر بوکان، زندان ارومیه ،اعدام
۲۰- قادر محمد زاده اهل میرواباد شهر بوکان، زندان ارومیه ،اعدام.

"عدنان حسن پور" و"حبیب لطیفی" دست به اعتصاب غذا زدند

کوردستان و کوردنیوز: بنابه خبر رسیده به کوردستان و کورد نیوز مسئولین زندان مرکزی سنندج ،دو تن از زندانیان سیاسی کرد به اسامی "حبیب لطیفی" دانشجو و فعال سیاسی محکوم به اعدام و "عدنان حسنپور" روزنامه نگار محکوم به 10 سال زندان را در پی اعتراض آنها به تفتیش وسایل شخصیشان توسط زندانبانان این زندان و همچنین اعتراض به یورش این زندانبانان به زندانیان بند و ضرب و شتم زندانیان به سلول انفرادی انتقال دادند.
خبر رسیده به کوردستان و کورد نیوز حاکی از آنست که این دو زندانی سیاسی کرد بدنبال انتقال به سلول انفرادی در زندان مرکزی سنندج از روز دوشنبه 28 دیماه دست به اعتصاب غذا زده اند.
حبیب الله لطیفی دانشجوی حقوق دانشگاه ایلام حدود25 ماه پیش توسط نیروهای امنیتی رژیم ایران به اتهام همکاری با یکی از احزاب کرد مخالف نظام بازداشت و به اعدام محکوم شد .
عدنان حسن پور روزنامه نگار کرد هفته نامه ئاسو در تاریخ ٥ بهمن ماه ١٣٨٥ دستگیر و در تاریخ ٢٢ خرداد در دادگاهی غیر علنی به اتهام "اقدام علیه امنیت ملی"، " جاسوسی" و "محاربه" محاکمه و ابتدا به اعدام محکوم شد،
حکم نامبرده پس از اعتراض و تلاشهای بسیار نهادهای مدنی و به ویژه حقوق بشری برای الغای این حکم غیر انسانی و ناعادلانه به حکم سنگین مجازات 10 سال زندان تغییر یافت .

به نقل از کوردستان و کورد نیوز

Monday, January 11, 2010

Hamed Roohinejad’s father writes a letter of appeal to Secretary-General of the UN, Ban Ki-Moon



In the Name of the Almighty

Honorable Secretary-General of the United Nations!

Your Excellency, Mr. Ban Ki-Moon

With respectful greetings

I, Mohammad Reza Ruhi-Nejad, inform you that my 23 year old son, Hamed Ruhi-Nejad, was arrested on May 3, 2009 - before the tenth presidential elections – by a group identifying themselves as members of the Presidential National Security Agency, and transferred to Ward 209 of Evin prison. My family and I had no news of my son’s situation for over 4 months until my wife finally obtained permission to visit him through the Islamic Revolutionary Court’s Public Prosecutor’s Office.

My son has advanced M.S. (Multiple Sclerosis) and suffers from severe anemia. As a second year philosophy student at Shahid Beheshti University, he lost sight in his right eye and both his hands are in a semi-paralyzed state. Moreover, due to the lack of medical attention and his troubled internal systems – such as his digestive system – the threat of death is always with him.

Because of his M.S. and his association with a certain Mohammad Reza Ali Zamani (who himself has been sentenced to death in the aftermath of the events following the 10th presidential elections in Iran) who was known to have knowledge of medical treatments, Hamed left Iran for treatment and to pursue his studies. With the ultimate destination of the United States in mind, he left the country through Iraq. He resided in Iraq for a while and realizing that Mr. Ali Zamani was unable to do anything for him, returned to Iran in August in cooperation with the Ministry of Information.

Nine months after my son’s return and more than a month before the presidential elections, security forces from the Ministry of Information came to my house at night and arrested my son, this 23 year old youth who had no connections or affiliations to any groups and whose simple purpose in going to Iraq was to ultimately seek medical treatment in America.

My son was judged in court proceedings that were directly linked to the events following the recent elections and as a result the shockingly severe sentence of execution was issued on his behalf.

While battling with the hard to cure disease of M.S. and maintaining his innocence and lack of information, Hamed was sentenced to death after 36 days in solitary confinement in the Ministry of Information’s Ward 209 and several more months of group confinement.

Hamed is currently confined in Ward 350 of Evin Prison, getting weaker by the day and without any thorough medical care or follow up on the baseless accusations of his association with a group of Iranian Royalists, he awaits imminent disaster.

Your Excellency, Mr. Ban Ki-Moon!

Honorable Secretary General of the United Nations!

Hamed, a youth interested in ideas who has remained active and curious in high school and university, is today faced with an unfair and mind-boggling death sentence. We represent the worried and anxious family of Hamed Ruhi-Nejad, and as Hamed’s father, I ask that you work toward the release of Hamed from such an unjust and heavy judgment of execution through any means possible. Hamed’s serious physical condition brings him face to face with death. As his family and as his father, I ask from you, as the Secretary-General of the largest organization of all nations, to strive to the utmost of your ability to save our son Hamed from this death sentence and to endeavor to find treatment for this young Iranian student.

I look forward to your prompt action and that of other international organizations.


Mohammad Reza Ruhi-Nejad, father of political prisoner Hamed Ruhi-Nejad who carries a death sentence.

Cc:

United Nations High Commissioner of Human Rights

United Nations Human Rights Council

International Human Rights Observer

Reporters without Borders

Amnesty International

Iranian Human Rights Activists in Europe and North America

نامه خانواده حامد روحی نژاد، جوان محکوم به اعدام به دبیرکل سازمان ملل



پدر حامد روحی نژاد از دبیر کل سازمان ملل برای نجات فرزندش استمداد طلبید.

خبرگزاری هرانا - حقوق زندانیان: محمدرضا روحی نژآد پدر زندانی سیاسی محکوم به اعدام حامد روحی نژآد در نامه ای خطاب به بان کی مون دبیر کل سازمان ملل متحد خواهان تلاش سازمان ملل برای نجات فرزندش از حکم اعدام در ایران شد.

متن نامه پدر حامد روحی نژاد که از سوی کمیته گزارشگران حقوق بشر منتشر شده است به قرار زیر است:


نامه خانواده روحی نژاد به دبیر کل سازمان ملل متحد

دبیر کل محترم سازمان ملل متحد !

عالیجناب آقای بان کی مون !

با سلام و احترام

این جناب محمدرضا روحی نژآد به استحضار می رسانم که فرزند بنده به نام حامد روحی نژآد ، 23 ساله در مورخه 13/2/1388 و قبل از برگزاری دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری توسط افرادی که خود را از سازمان امنیت ملی ریاست جمهوری معرفی نمودند دستگیر به بند 209 زندان اوین منتقل گردید. بنده و خانواده ام حدودا بیش از 4 ماه از وضعیت فرزندم بی اطلاع بودیم که بالاخره از طریق دادسرای امنیت دادگاه انقلاب همسرم موفق به ملاقات با نامبرده می گردد.

فرزند اینجانب دارای بیماری ام اس شدید بوده و از کم خونی مفرط رنج می برد. او که دانشجوی سال دوم رشته فلسفه دانشگاه شهید بهشتی می باشد در اثر این بیماری عملا چشم سمت راست خود را از دست داده و هر دو دست او به حالت نیمه فلج درآمده است. همچنین با توجه به عدم رسیدگی پزشکی به فرزندم و مشکل دستگاههای داخلی بدن - از جمله دستگاه گوارش - خطر مرگ در زندان او را تهدید می کند.

حامد به دلیل بیماری ام اس و ضمن آشنایی با شخصی به نام محمدرضا علی زمانی (که خود او نیز پس از حوادث پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری ایران به اعدام محکوم شده است) که آشنا به انرژی درمانی است برای معالجه و تحصیل از ایران به قصد رفتن به آمریکا از طریق عراق از کشور خارج شد . ایشان مدتی در عراق می ماند و بالاخره پس از اینکه متوجه می شود که از آقای علی زمانی کار برنمی آید در مرداد ماه 1387 با هماهنگی با وزارت اطلاعات به کشور باز می گردد.

پس از 9 ماه از بازگشت فرزندم و بیش از یک ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری نیروهای وزارت اطلاعات شبانه به منزل اینجانب آمده و در حالیکه فرزندم جوان 23 ساله ای بود که هیچ گونه آشنایی با هیچ مشرب و گروهی نداشت و فقط از روی سادگی و برای درمان به عراق (برای رفتن به جایی که بتواند معالجه شود) می رود دستگیر می شود.

فرزندم در دادگاههای مربوط به حوادث پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری در ایران به صحن دادگاه آورده شده و سرانجام حکم سنگین و غیرقابل باور اعدام برای وی صادر شده است.

حامد در حالی که با بیماری صعب العلاج ام اس دست به گریبان بوده و از همه چیز بی خبر و بیگناه است پس از 36 روز انفرادی در بند 209 وزارت اطلاعات و انتقال به سلولهای اجتماعی این بند و پس از ماهها زندانی بودن بی گناه به اعدام محکوم شده است.

حامد در وضعیت فعلی در بند 350 زندان اوین در حالی روزگار می گذراند که هر روز ناتوان تر شده و بدون پیگیری دقیق در مورد بیماری و اتهام بی اساس وارده به او (ارتباط با انجمن پادشاهی ایران) احتمال هر گونه فاجعه ای برای او می رود.

عالیجناب آقای بان کی مون !

دبیر کل محترم سازمان ملل !

حامد جوانی اهل اندیشه ، فعال و پرسشگر در دوران دبیرستان و دانشگاه بوده است و امروز ناجوانمردانه و با حکمی غیر قابل باور مواجه گشته است . یعنی حکم اعدام!

ما خانواده نگران مضطرب حامد روحی نژآد و بنده به عنوان پدر حامد از شما می خواهیم از هر راه ممکن برای رهایی حامد از زیر حکم سنگین ناعادلانه اعدام تلاش فرمائید. حامد در وضعیت بسیار اسف بار جسمی با مرگ دست و پنجه نرم می کند. به عنوان خانواده حامد و به عنوان پدر حامد از شما به عنوان دبیرکل بزرگترین اجتماع تمامی ملل می خواهم که با تمام توان خود و مجامع بین المللی برای نجات فرزندمان حامد از زیر حکم اعدام و تلاش برای درمان این جوان دانشجوی ایرانی اقدام فرمائید.

در انتظار اقدام عاجل شما و مراجع بین المللی
محمدرضا روحی نژاد پدر زندانی سیاسی محکوم به اعدام حامد روحی نژاد

Thursday, December 31, 2009

من برای تو و تو برای من می رزمیم، می مانیم تا سرود آزادی را بخوانیم

ای همراه، دستت را در دستم بگذار و دستم را بفشار و احساس همراهیم را لمس کن. من برای تو و تو برای من می رزمیم، می مانیم تا سرود آزادی را بخوانیم. بدان که من و تو همراه گرمی دستان زنجیروار پیوسته، همراه نفس های راوی شکیبایی، همراه اشک و خون مردمان زجر کشیده، مردمان محروم مانده از زندگی و آرامش و همراه شانه به شانه شهیدان راه آزادی هستیم.
هستی ما از بودن ما، از همراهی ما، از خون شهیدان، از اشک مادران و پدران، از درد به جا مانده از شکنجه و تجاوز، از آرزوهای نوجوانی به امید فردایی خوش، از محدودیتهای بی پایان که کودکی و جوانی ما را از زجر انتظار مرگ تلخ تر میکرد، از تلاش سبز ما برای رسیدن به آزادی و عدالت سرچشمه میگیرد. از تلاش سبزی که به نام زیبای صلح چیزی جز حق زندگی میلیونها جوان، هر روز یک رویداد تاریخی ساخت تا استبداد برچیده شود، از سبزی زندگی یاد گرفتیم تلاشی برای رسیدن به زندگی را با تقدیم کردن جان و زندگیمان آغاز کنیم و بگوییم بس است اعتماد به دیوهای خوناشامی که جز شهوت قدرت و ثروت بادآورده چیز دیگری در سر ندارند.
همراه، ای همدرد، ای همگام و همداستان، دستم را در دستت بفشار و پا به پایم بیا تا بشکنیم بت کثیفی را که خون میخورد و سیرایی ندارد.
ای همراه بیا و دردت را فریاد بزن و بخوان از آزادی چون نغمه آزادی ما کوبنده بت فرسوده اهریمن است.
به امید آزادی و رهایی از بند


Iranian liberal injured by bullet , shows the victory sign. Mark the Victory is the Iranians Green Movement sign.

Wednesday, December 16, 2009

پیام شیرین عبادی به کمپین مردان باحجاب: شما با حرکت نمادین خود از زن بودن دفاع کردید

شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل، در پیامی به مردان کمپین «مردان با حجاب» با تقدیر از این اقدام آنان گفت: "فرزندانم، شما با حرکت نمادین خود نه تنها از دوست دربندتان، بلکه از « زن» بودن دفاع کردید. شما با این حرکت نمادین نشان دادید که مخالف قوانین تبعیض آمیز هستید. مخالف قانونی هستید که زن را نه یک انسان بل نیمی از انسان به حساب می‌‌آورد و به همین دلیل شهادت دو زن در دادگاه معادل با شهادت یک مرد است."

پس از دستگیری مجید توکلی از فعالان سرشناس جنبش دانشجویی و انتشار عکسهایی از وی با چادر و مقنعه در خبرگزاری‌ها و رسانه‌های نزدیک به دولت و درج این خبر که توکلی به هنگام خروج از دانشگاه این پوشش‌ها را بر سر داشته تا شناخته نشود، کمپینی با عنوان"کمپین مردان باحجاب" راه اندازی شد و تعداد زیادی از مردان جنبش سبز، وبلاگ نویسان و اساتید دانشگاه های خارج از ایران اقدام به انتشار عکسهایی از خود با روسرى و چادر در فضای اینترنتی کردند تا هم به دستگیری مجید توکلی و تلاش برای تحقیر وی با پوشاندن لباس زنانه اعتراض کنند و نشان دهند که حجاب اجباری حقیر است و نه زن و هم به نوعی مخالفت خود با حجاب اجباری زنان در ایران را نشان دهند.

متن کامل پیام شیرین عبادی به کمپین مردان باحجاب را در زیر می خوانید:
پسران عزیزم، فرزندان دلبندم که چادر مادر و روسری خواهرتان را ننگ ندانسته و با افتخار آن را سر کردید. نمی‌‌دانم دوست دربندتان - مجید توکلی - با چه لباس و هیاتی دستگیر شد، آن قدر از خبرگزاری‌های مربوط به دولت جمهوری اسلامی ایران، دروغ شنیده‌ام که هیچ سخن و حدیث آنان را باور نکنم. مهم نیست که با لباس زنانه دستگیر شده باشد یا مردانه. مهم آنست که بر خلاف قانون دستگیر شد و هنگام بازداشت به جرم سخنانی که گفته بود، او را چنان مضروب کردند که تا مدت ها تبدیل به کابوس جوانان شود، اما نمی‌‌دانستند که شما رویا دارید نه کابوس- شما از ستمگر نمی‌‌هراسید بل باعث هراس هر ستمگر هستید.

فرزندانم، شما با حرکت نمادین خود نه تنها از دوست دربندتان، بلکه از « زن» بودن دفاع کردید. شما با این حرکت نمادین نشان دادید که مخالف قوانین تبعیض آمیز هستید. مخالف قانونی هستید که زن را نه یک انسان بل نیمی از انسان به حساب می‌‌آورد و به همین دلیل شهادت دو زن در دادگاه معادل با شهادت یک مرد است.

شما جوانان فریاد زدید که به مادرانتان احترام می‌‌گذارید و حقوق انسانی‌ خواهرانتان را پاس می‌‌دارید. شما واژه «فمینیست» را یک بار دیگر برای بازجویان بازداشتگاه‌ها معنی کردید. بسیاری از دخترانم در بی داد گاه‌ها به جرم «فمنیست» بودن به زندان افتادند، سال ها روزی نامه‌های دولتی مرا به علت «فمینیست» بودن مورد انواع تهمت و افترأ قرار دادند و حل آنکه فمینیست از منظر من، شما و دخترانم به معنای‌ « زن بودن» و افتخار به زن بودن است و بس- ما از خلقت خداوندی ننگ نداریم که ما را زن آفرید - ننگ بر کسانی که زن را ناقص الخلقه و ناقص العقل می‌‌دانند و به صرف مرد بودن، خود را از مادرانشان برترمی پندارند. ننگ بر آنانی‌ که بر دامان مادر بزرگ شدند، از شیره جان او تغذیه کردند و وقتی‌ به مسند و مقامی رسیدند وقیحانه برای خود چون مرد بودند حقوقی دو برابر مادر مقرر کردند و بی‌ شرمانه در قانون نوشتند: « اگر مردی زنی‌ را ولو عمداً به قتل برساند، خانواده زنی‌ که به قتل رسیده، برای قصاص قاتل باید قبلا نیمی از دیه قاتل را به او بپردازد.»

آنان با تصویب چنین قانونی برای مردی که زنی‌ را به قتل برساند در حقیقت پاداشی نیز در نظر گرفته اند، زیرا در نزد آنها زن بودن گناه کمی‌ نیست ونیاز جامعه به زنان فقط آن است که «نشینند و زایند شیران نر» و به همین دلیل است که سهمیه جنسیتی در دانشگاه‌ها برقرار کردند تا سدی برای ورود خواهرانتان به دانشگاه‌ها ایجاد کنند. سعی‌ کردند صدای مساوات طلبی زنان را به جرم «اقدام علیه امنیت ملی‌» خاموش سازند، به مأمورین خود دستور بازداشت، تهدید، ضرب و شتم زنانی را که خواهان حقوق برابر بودند، دادند.

پسران عزیزم، چون در تارخ دیرینه این مملکت همواره حق زنان را ربوده و از سهم آنان کاسته بودند، بنابراین به تلافی گذشته‌ها می‌خواهم شما را از « جنبش دانشجویی» بربایم و با افتخار بگویم شما متعلق به جنبش تساوی طلبانه زنان ایران هستید. ما این حرکت نمادین را با افتخار در تاریخ جنبش خود ثبت خواهیم کرد.

برگرفته از: تغییر برای برابری