Showing posts with label Iranian Women. Show all posts
Showing posts with label Iranian Women. Show all posts

Thursday, March 24, 2016

A woman in Iran sings publicly

Finally woman's voice for singing in Iran has been survived by a trans woman named Hirsa.

Nobody can tell her why you sing and even dance because in her ID she is a he while in fact she is a woman. She is officially identified a man not a woman.

Yes in a conservative, misogynist, transphobic, homophobic and Islamic society a woman dances and sings while women are officially banned from singing or worse dancing. This stupid taboo finally got broke by a trans woman. How can do they stop her while they don't recognize homosexuality?

Yes brave young people like her change the future.

Can conservative government of Iran force her to do sex-change surgery? Off course not because for sex-change surgery, even one psychologist whom can be trusted by the trans person, says s/he is not ready for changing her/his sexuality no surgeon can hold this responsibility.

Go ahead Hirsa! You won!



Wednesday, October 5, 2011

نامه یک زن ایرانی به مرد هم میهنش


پیاده از کنارت گذشتم، گفتی:” قیمتت چنده خوشگله؟”
سواره از کنارت گذشتم، گفتی:” برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!“
در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود.
در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود.

زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی!
در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من!

در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی!
در سینما نیکی کریمی موقع زایمان فریاد کشید و تو پشت سر من بلند گفتی:” زهرمار! “

در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت، فحش خواهر و مادر بود!!!!!!!!!
در پارک، به خاطرحضور تو نتوانستم پاهایم را دراز کنم.

نتوانستم به استادیوم بیایم، چون تو شعارهای آب نکشیده میدادی.

من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی!

تو ازدواج نکردی و به من گفتی زن گرفتن حماقت است من ازدواج نکردم و به من گفتی ترشیده ام!

عاشق که شدی مرا به زنجیر انحصارطلبی کشیدی!
عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرا بپسندد!

من باید لباس هایت را بشویم و اتو بزنم تا به تو بگویند خوش تیپ!
من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم تا به تو بگویند آقای دکتر!

وقتی گفتم پوشک بچه را عوض کن، گفتی بچه مال مادر است!
وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه مال پدر است!



اما من دیگر:


احتیاجی ندارم که تو در اتوبوس بایستی تا من بنشینم.

احتیاجی ندارم که تو نان آور باشی.

احتیاجی ندارم که تو حامی باشی.

خودم آنقدر هستم که حامی خود و نان آورخود باشم.

با تو شادم آری، اما بدون تو هم شادم.

من اندک اندک می آموزم که برای خوشبخت بودن نیازمند مردی که مرا دوست بدارد نیستم.

من اندک اندک عزت نفس پایمال شده خود را باز پس می گیرم.

به من بگو ترشیده، هرچه می خواهی بگو. اما افتخار همبستری و همگامی با مرا نخواهی یافت تا زمانی که به اندازه کافی فهمیده و باشعور نباشی.

گذشت آن زمان که عمه ها و خاله هایم منتظر مردی بودند که آنها را بپسندد و درغیر اینصورت ترشیده می شدند و درخانه پدر مایه سرافکندگی بودند.

امروز تو برای هم گامی با من ( و نه تصاحب من - که من تصاحب شدنی نیستم ) باید لیاقت و شرافت و فروتنی خود را به اثبات برسانی.

حقوقم را از تو باز پس خواهم گرفت. فرزندم را به تو نخواهم داد. خودم را نه به قیمت هزار سکه و یک جلد کلام الله که به هر قیمتی به تو نخواهم فروخت.

روزگاری می رسد که می فهمی برای همگامی با من باید لایق باشی - و نیز خواهی فهمید.
همگام شدن با من به معنای تصاحب من یا تضمین ماندن من نخواهد بود. هرگاه مثل پدرانت با من رفتار کردی بی درنگ مرا از دست خواهی داد.

ممکن است دوست و همراه تو شوم اما ملک تو نخواهم شد.

Wednesday, October 13, 2010

برگ خزان به یاد بانو مرضیه


به رهی دیدم برگ خزان، پژمرده ز بیداد زمان، کز شاخه جدا بود.

چو ز گلشن رو کرده نهان، در رهگذرش باد خزان، چون پیک بلا بود.

ای برگ ستمدیده ی پاییزی،
آخر تو ز گلشن ز چه بگریزی؟

روزی تو هم آغوش گلی بودی.
دلداده و مدهوش گلی بودی.

ای عاشق شیدا، دلداده ی رسوا، گویمت چرا فسرده ام.
در گل نه صفایی، باشد نه وفایی، جز ستم، ز دل نبرده ام.

آه! خار غمش در، دل بنشاندم، درره او من، جان بفشاندم،
تا شد نوگل گلشن و زیب چمن.

رفت آن گل من از دست، با خار و خسی پیوست؛ من ماندم و صد بار ستم، این پیکر بی جان.

ای تازه گل گلشن، پژمرده شوی چـون مـن؛ هر برگ تو افتد به رهی، پژمرده و لرزان.

به رهی دیدم برگ خزان پژمرده ز بیداد زمان،
کز شاخه جدا بود.

چو زگلشن روکرده نهان در رهگذرش باد خزان،
چون پیک بلا بود.

دانلود

Sunday, October 3, 2010

مانور تمسخر توسط نیروی انتظامی

تمسخر زنان و جنبش سبز در مانور روز شنبه نیروی انتظامی

مانور اقتدار یگان ویژه نیروی انتظامی عصر شنبه در ستاد فرماندهی یگان ویژه برگزار شد و در قسمتی از این مانور عملیات مقابله خیابانی با معترضین اجرا شد.

در این مانور گروهی از افراد تحت امر نیروی انتظامی که از حیث چهره و لباس بیشتر به الوات و اوباش شبیه بودند با مچ بندهای سبز، نقش جنبش سبز را بازی کردند.

اما نکته شرم آور این مانور، تمسخر زنان بود. آنجا که مردانی با پوشیدن لباس زنانه و کلاه گیس و ... بر کول مردان دیگر نشسته و نقش زنان معترض را باری کردند و رفتارهای عجیب دیگری را در این نقش به تصویر کشیدند.

بسیاری از مقامات امنیتی و انتظامی در این مانور حضور داشتند



Saturday, August 28, 2010

سوخته تر از نسل سوخته دیروز ولی خردمندتر از هر روز

نسل گذشته نیز یک نسل سوخته بود که اسیر استبداد بود ولی استبداد امروز حتی وارد حیطه شخصی افراد شده و نسل امروز را از لحظه تولد سوخته تر از نسل گذشته گرده است. هر دو نسل فریادشان فریاد آزادی بود ولی نسل سوخته ی گذشته انتقامش را با ویران کردن استبداد پیشین و همچنان با انتقام از همنسلان سوخته ی خود گرفت برعکس نسل سوخته ی امروز که سوخته تر از نسل سوخته دیروز است انتقامش از استبداد را با سازندگی و محبت و احترام و عشق و همدردی و همکاری میگیرد.
نسل سوخته ی امروز اگرچه حتی همان اندکی را که نسل گذشته از زندگی میتوانستند لمس کنند لمس نکرد، حتی در برابر هجوم و توهین بیگانگان با نرمی برخورد میکند و به جای دندان تیز کردن، نیروهای زنده و سازنده ی خود را به مهاجمان نشان میدهد تا با رفتاری صلح آمیز، خشونت طلبها را با شرمندگی به عقب براند بدون آنکه حتی از دیوار هیچ سفارتخانه ای بالا رود:


نسل امروز برای حفاظت از خانواده های زندانیان و شهیدانش با فرستادن پیام صلح تنها با بستن یک روبان سبز به نشانه صلح و زندگی خواهی و با پخش صحنه های صلح جویانه در برابر خشونت استبداد به جهانیان حقانیت خود را اثبات میکند.
ایکاش این نسل سوخته ولی خردمند بیش از اینها مورد توجه و ستایش همگان قرار گیرند.



Saturday, July 24, 2010

نام‌گذاری يکی از مهم‌ترين ميادين شهر جنوا (ايتاليا) به نام "زن تهرانی" و سخن‌رانی شيرين عبادی

برای احترام و بزرگ‌داشت زنانی که در جریان اعتراضات مسالمت‌آمیز در یک سال گذشته در شهر تهران مظلومانه کشته شدند، به پیشنهاد شهردار و با تصویب شورای شهر جنوا (ایتالیا) یکی‌ از مهم‌ترین میادین شهر به نام "زن تهرانی" نام‌گذاری شد.

روز ۲۱ جولای (۳۰ تیر ماه) خانم دکتر شیرین عبادی با افتتاح و پرده‌برداری از تابلوی میدان مذکور سخنانی ایراد نمودند. مشروح سخنان دکتر عبادی را در زير می‌خوانيد.

متن سخنرانی شيرين عبادی هنگام افتتاح ميدان زنان در جنوا


خانم‌ها و آقايان

افتتاح می‌کنم اين ميدان را به نام "آزادی" و با ياد تمام زنانی که در سراسر جهان برای آزادی مبارزه می‌‌کنند. با ياد مبارزات زنان در فلسطين، چين، آرژانتين، شيلی، برمه و ديگر کشورها ، خصوصا زنان ايران به ويژه آنانکه در ۱۳ ماه گذشته در جريان مبارزات آزادی خواهانه خود در خيابان‌ها و يا زندان‌های شهر تهران مظلومانه جان باختند .با ياد ندا دختر جوانی‌ که به دست عمال حکومتی در خيابان کشته شد. با ياد شبنم سهرابی که هنگام عزاداری در روز عاشورا پليس با ماشين او را زير گرفت و در مقابل هزاران چشم حيرت زده از روی جسد له شده او گذشت .با ياد دو دختر دانشجو به اسامی فاطمه و مبينا که ساعت سه نيمه شب و به هنگام حمله پليس به خوابگاه دانشجويان دانشگاه تهران در تاريخ ۲۴ خرداد ماه ۱۳۸۸ با شليک گلوله به قتل رسيدند و با ياد تمام زنان آزاده کرد، بلوچ، عرب زبان و فارس که در يک سال گذشته در خيابان‌های تهران به خاطر مبارزات آزادی خواهانه خود، با گلوله هايی که از محل ماليات مردم خريداری شده بود به قتل رسيدند و بالاخره با ياد شيرين علم هولی دختر کردی که در يک دادرسی غير علنی به علت فعاليت سياسی، غير عادلانه محکوم به اعدام شد و روز ۱۹ ارديبهشت سال ۱۳۸۹ او را دار زدند و حکومت نه تنها حاضر نشد جسد او را تحويل خانواده ‌اش بدهد بلکه حتی از دادن نشانی‌ محل دفن نيز امتناع کرده است.

متاسفانه دامنه ستم بر زنان محدود به موارد گفته شده نيست و روند سرکوب و کشتار هم چنان ادامه دارد، از جمله زينب جلاليان دختر جوان کردی که به علت فعاليت‌های مدنی و سياسی محکوم به اعدام شده و ممکن است تا هفته آتی حکم اعدامش اجرا گردد. هم چنين تعدادی از زنان نيز هم اکنون به علت فعاليت‌های حقوق بشری و يا اطلاع رسانی و خبر نگاری، در شرايط بسيار بد در زندان‌های تهران در بند هستند که از آن جمله می توان به محبوبه کرمی و شيوا نظر آهاری اشاره کرد. تعداد کثيری از زنان نيز در يکسال گذشته زندان را تجربه کرده و با وثيقه‌های سنگين موقتا بيرون از زندان هستند که از آن جمله ميتوان به ژيلا بنی‌ يعقوب و بدر السادت مفيدی اشاره کرد.

شيوه بازجوئی در زندان و شکنجه‌های جسمی‌ و روحی‌ که بر زندانيان سياسی و عقيدتی‌ روا می دارند، چنان است که اکثر آنان پس از آزادی برای درمان مجبور هستند مدتی‌ را در بيمارستان بستری شوند که می‌‌توانم در اين مورد به همکار عزيزم خانم نرگس محمدی اشاره کنم که در زندان مبتلا به فلج ادواری عضلانی شد و بعد از آن که تمام سرمايه خانواده به وثيقه گذاشته شد موقتا از زندان آزاد شده و اکنون در بستربيماری است و معالجات پزشکان تا کنون موثر نبوده است و دردناک تر آن که پس از بيمار شدن بجای آنکه او را به درمانگاه زندان منتقل کنند، در همان حال در گوشهٔ سلول انفرادی او را رها می کردند و روزی چند نوبت با صندلی‌ چرخ دار وی را برای باز جويی و در حقيقت شکنجه روحی‌ می‌‌بردند. متشکرم از اينکه هنگام افتتاح اين ميدان به من اجازه داده شد تا گوشه ای از ظلمی که بر زنان ايران می‌‌رود را برای شما بازگو کنم و اميدوارم هم دردی شما و اعتراضاتی که به اين مناسبت به عمل می‌‌آيد بتواند تأثيری در بهبود وضعيت زنان زندانی داشته باشد.

به هيچ يک از جان باختگان راه آزادی در يک سال گذشته، اجازه برگزاری مراسم ياد بود داده نشد و خانواده‌های آنان به طور مرتب تحت فشار مأمورين امنيتی قرار دارند تا با رسانه‌ها مصاحبه و افشا گری نکنند. حتی مادر و خواهر شيرين علم هولی به مدت چندين روز بازداشت شدند تا با خبر نگاری مصاحبه نداشته باشند.

اما چه باک که مردم ايران و آزادی خواهان جهان نام و ياد آنان را فراموش نخواهند کرد و نام گذاری اين ميدان به نام زن تهرانی نيز بدين مناسبت است - بزرگ داشت زنانی که در وطن خود غريبانه کشته شدند- و بهمين جهت ضروری می‌‌دانم از شهردار محترم جنوا و اعضای محترم شورای شهر جنوا سپاسگزاری کنم و ياد آور می‌‌شوم که دولت‌ها می‌‌آيند و می روند اما ملت‌ها باقی‌ می‌‌مانند و افتتاح اين ميدان پيوند و دوستی‌ زنان ايران و ايتاليا را جاودانه خواهد ساخت. درود و سپاس من به کليه زنان و موسساتی که در راه برابری افراد تلاش می‌‌کنند و مرزی برای فعاليت خود ندارند. ظلم به زن ايرانی همان قدر آنها را آزرده خاطر می‌‌سازد که ستم بر همشهريان خود و اين است مفهوم واقعی‌ جهانی‌ شدن. ما بايد قلب‌های خود را جهانی‌ کنيم و فقط در اين صورت است که می توانيم شاهد جهانی‌ بهتر و عادلانه تر باشيم.

به اميد آن روز


Sunday, May 2, 2010

نقدی بر نوشته ای از شکوه میرزادگی

بر اساس این نوشته:
هفته ی پيش مجله ی «سياست خارجی» (فارین پالیسی) اعلام داشت که خانم زهرا رهنورد، همسر آقای میرحسین موسوی، پس از آقای بن برناکی، رئيس بانک مرکزی آمريکا، و آقای اوباما، تأثيرگذار ترين متفکر برتر سال 2009 بوده است. در اين فهرست آقای عبدالکريم سروش هم که به عنوان پايه گزار «روشنفکری دينی» شهرت يافته اند هستند، اما خيلی عقب تر از خانم رهنورد، در رديف چهل و پنجمين.

خوانندگان و دوستان مختلفی جويای آن شده اند که بدانند خانم رهنورد چه «تفکر» ی را به جهانيان عرضه داشته که به اين عنوان دست يافته است؟ من پاسخی برای آنها ندارم؛ اما می دانم اين نوع جايزه دادن ها از سوی مجلات پر سر و صدا و مختلفی که در اروپا و آمريکا هستند رسمی هر ساله است و در عين حال اکنون کاملاً مشخص شده است که مدت ها است اينگونه جوايز هيچ گونه ارزش واقعی و حتی موضوعی ندارند و اعطايشان به اين و آن، صرفاً مقاصدی سياسی را تعقيب می کند. به خصوص که اين جايزه ها نه به خاطر تلاش های «حقوق بشری» يا تلاش های «هنری و ادبی» و يا «علمی» که بيشتر به دلايل سياسی و يا حساب کتاب های اقتصادی و غيره اند. نمونه ی روشن آن را در دادن جايزه ی نوبل به آقای اوباما ديده ايم. به هر حال نشريه ی فارين پاليسی بيشترين تاکيد را بر «فمنيست بودن» و «متفکر بودن» ايشان گذاشته است و اين که در جريان انتخابات «شجاعت بی مانندی در مقابل احمدی نژاد داشته است». من نظر خودم را در مورد ارزش ها و داشته های علمی و اجتماعی خانم رهنورد قبلاً، هنگامی که شخص آقای موسوی ايشان را مهمترين روشنفکر زن ايران ناميدند، بيان کرده ام و سخن بيشتری درباره ی ايشان ندارم و از سکولاريسم نو نيز خواسته ام تا مجدداً همان مطلب مرا بجای «از نگاه يک زن» اين هفته منتشر کنند.
* البته لازم می دانم که ايستادگی و استقامت خانم رهنورد را در جريانات پس از انتخابات و در مقابل کودتاچيان تحسين کنم. چه خوب است که ايشان، اکنون که در جايگاه يک مخالف حکومت کنونی مسلط بر ايران جايزه ای دريافت می کنند، آن را به نمادهايي چون «ندا» که برای آزادی و برای ايران جان باخته اند اعطا کنند، و يا به انبوه زنان حق طلب و فمنيستی که سی سال است در کوچه ها و خيابان های کشورمان برای تغيير و برابری مبارزه کرده، و چوب ديکتاتوری مذهبی را خورده اند، و يا زنانی که فقط به خاطر طلب رای خودشان به همسر ايشان يا کانديدای ديگر در زندان ها زير شکنجه و تجاوز جان خويش را از دست داده اند. در آن صورت، هر جايزه ای، بهر دليل که به دست آمده باشد، می تواند در راستای مبارزات ملت ايران مفهومی با ارزش پيدا کند.

دوم دسامبر 2009
http://shokoohmirzadegi.com/10.AZNEGAAH/az%20negaah-2009/yaddashti-rahnavard.htm

خانم شکوه میرزادگی، نویسنده و شاعر و فعال میراث فرهنگی ایرانی، گفته است که در نوشتار مجله ی «سياست خارجی» (فارین پالیسی) که اعلام داشته که خانم زهرا رهنورد (استاد دانشگاه و فعال سیاسی)، پس از آقای بن برناکی، رئيس بانک مرکزی آمريکا، و آقای اوباما، تأثيرگذار ترين متفکر برتر سال 2009 بوده است، در واقع یک جایزه بوده است. شاید چنین مقاله ای در یک مجله معتبر علمی مانند "سياست خارجی" در چشم خانم میرزادگی یک جایزه تعبیر شده باشد ولی در این مجله که تنها یک مجله است در مقاله ای مانند بسیاری دیگر از مقاله های این مجله با موضوعی متفاوت به ذکر نام اشخاص پرداخته و عنوان کرده که خانم رهنورد سومین متفکر تأثیرگذار در جهان امروز است.
آیا یک مقاله که در آن نوشته خانم رهنورد سومین متفکر تأثیرگذار در جهان است، یک جایزه است؟ شاید این مقاله ارزش و افتخاری را برای خانم رهنورد آورده ولی این مقاله تنها یک مقاله است نه جایزه که بخواهد آن را به کسی اعطا کند.

من کاری ندارم که خانم رهنورد چه تفکری دارد و یا شما چه تفکری دارید چون معتقدم که افکار و عقاید شخصی افراد به خودشان مربوط است، فقط خواستم بگویم خرده گیری شما بر خانم رهنورد در این زمینه اندکی نادرست است چون این جایزه نبوده که بخواهند به کسی بدهند تنها یک مقاله در یک مجله عملی بوده که عنوان کرده خانم زهرا رهنورد سومین متفکر تأثیر گذار در جهان است.

خانم رهنورد به همراه شوهرش، میرحسین موسوی، بارها به دیدار خانواده کشته شدگان اعتراضات در یکسال گذشته، رفته و با آنها همدردی کرده است. تا آنجا که بررسی کردم گمان کنم که ایشان چندین بار به دیدار خانواده های ندا و سهراب و اشکان و ... رفته است و اگر جایزه ای در کار بود، ایشان خودش بهتر میدانست که این جایزه را به چه کسی تقدیم کند.

خانم میرزادگی گفته اند که :
خوانندگان و دوستان مختلفی جويای آن شده اند که بدانند خانم رهنورد چه «تفکر» ی را به جهانيان عرضه داشته که به اين عنوان دست يافته است؟ من پاسخی برای آنها ندارم؛

اینکه شما نسبت به این خانم، آگاهی ندارید یا آگاهی کمی دارید دلیل بر این نیست که خانم رهنورد تفکری را به جهانیان عرضه نداشته، شاید همین یک نکته بس باشد که ایده
رنگ سبز که او به طرفداران همسرش در پیش از انتخابات عرضه کرد، پس از کودتای احمدی نژاد و باند همراه، به دلیل فراوانی طرفداران موسوی، نماد جنبشی شده که در سرتاسر جهان اثری ژرف داشته چنانکه بسیاری از مردم جهان برای همدردی با ایرانیان از این رنگ بهره بردند مانند ایتالیا که حجم گسترده ای از معاملات اقتصادی را با دولت ایران داشته بخاطر طرفداری مردم ایتالیا و افکار عمومی این کشور دموکراتیک از اعتراضات مردم ایران و جنبش سبز در ایران، مجبور شده در روابط اقتصادی و سیاسی خود با دولت ایران بازنگری کند.
این تنها یک اثر از اثرات همین یک ایده
رنگ سبز است جدا از سخنرانیها و سالها تلاش سیاسی و فرهنگی این خانم بویژه در یک سال گذشته بوده است.

من به نوبه خودم به عنوان یک جوان ایرانی ساکن ایران، تلاش شما را بخاطر مبارزه با پروژه سد سیوند تحسین میکنم و تلاشهای شما را در حفظ آثار باستانی ایران بسیار ارزنده میدانم تنها نسبت به برخی از نوشته های شما لازم دیدم که نکاتی را عرض کنم و خواهش میکنم در نوشته های پس از این کمی با اندیشه و آگاهی بیشتر دیگران را نقد کنید که نقد کردن کاری است بسیار پسندیده به شرطی که به موردی واقعی اشاره کند.

پیروز و تندرست باشید!

Wednesday, March 31, 2010

ندا و مردان صاحب / ستاره سجادی

روز شنبه ۳۰ خرداد کشته شدن ندا توسط نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی ایران و فیلم آن نه تنها ایرانی‌‌ها بلکه همهٔ دنیا را مبهوت و غم زده کرد. و اما این شروع داستان است.

در کشوری که پدرسالاری تا گوشت و استخوان آدم‌ها دویده است ناگهان زنی‌ سمبل یک جنبش میشود. اتفاقی‌ که به این گستردگی هیچ وقت در تاریخ ایران نبوده است. و البته این "پدرسالاری" تا به امروز تلاش خود را کرده است که این اتفاق آن طور که او می‌خواهد باشد و آن را برای خود تصاحب کند.

در روز کشته شدن ندا اولین اطلاعاتی که از او به دست می آید از حضور مردی میانسال با موهای بلند خبر میدهد که در فیلم هم دیده میشود. شایعات از شوهر یا پدر بودن آن مرد می‌گویند. گویی جامعه نمی‌خواهد حضور آن زن را به تنهایی‌ بپذیرد. بالاخره مردی هم باید حضور داشته باشد.پس از چندی مشخص میشود که آن مرد معلم موسیقی ندا بوده است. دیگر کم کم کسی‌ از آن مرد حرفی‌ نمی زند. آخر معلم موسیقی‌ آن مقامی نیست که "پدرسالاری" را ارضا کند. مدتی‌ بعد شخصی‌ به اسم آرش حجازی پیدا میشود. او مرد دکتری است که در صحنهٔ کشته شدن ندا در فیلم دیده میشود. او سعی‌ خود را کرده است که ندا را نجات دهد. آرش حجازی بعد از رفتن به انگلستان و مصاحبه با بی‌‌بی‌سی هرچند جزئیات به قتل رسیدن ندا توسط نیروهای سرکوب را روشن می‌کند ولی‌ تمام توجه‌ها را به خود معطوف میسازد. بله! مرد دیگری پیدا شده است. مردی که خود، خواسته یا ناخواسته با ماجرای ندا گره می‌‌خورد. از چشمان "معصوم" ندا می‌گوید. از حضور "معصوم" ندا در آن روز. ندا با آنکه در تظاهرات اعتراضی کشته شده است نباید و نمی‌تواند یک مبارز باشد بلکه باید معصوم باشد. آخر او یک زن است. تمام رسانه‌های ایرانی‌ و غیر ایرانی‌ بر تنها موضوعی که بیش از هر چیز دست میگذارند چشمان و نگاه معصوم او در آخرین لحظه است. کسی‌ از مبارز بودن او نمی‌گوید. کسی‌ علاقه ای ندارد که بفهمد ندا چطور آدمی‌ بود است. سیاسی بود است یا نه. برای چه به خیابان آماده است؟ نه! هیچ کدام اینها برای ما جالب نیستند. چیزی که جالب است دختری "بی‌ گناه و معصوم" است که کشته شده است. او مثل مردان کشته شده قهرمان یا مبارز نیست، بلکه سمبل زنی‌ "بی‌ گناه" است.

همهٔ این جال ‌و جنجال‌ها کمی‌ آرام می‌گیرد تا نوبت به نامزد یا دوست پسر ندا می‌رسد. او در ایران دستگیر میشود و بعد از آزادی از ایران فرار می‌کند. خیل مصاحبه‌ها شروع میشوند.

نامزد ندا سوژهٔ اصلی‌ و مورد اعتماد "پدرسالاری" است. بالاخره مردی که صاحبی در خور باشد پیدا شده است. حالا دیگر همه چیز در دست اوست. او صاحب ندا بوده است. حالا او به نمایندگی‌ از ندای کشته شده که سمبلی‌ "بی‌ گناه" از جنبش مردم است و در نتیجه به نمایندگی‌ از جنبش حرف میزند و مصاحبه می‌کند. او حتی به اسرائیل میرود تا پیام صلح را به آنجا ببرد و با سیستمداران یکی‌ از خشن‌ترین دولت‌های دنیا دیدار می‌کند. ماجرا وقتی‌ جالب میشود که عکس العمل آدم‌ها به این واقعه نه تنها نقد این دیدار و نقد این صاحب مسلکی و نمایندگی است بلکه بحث راجع به این موضوع است که آیا کاسپین ماکان نامزد واقعی ندا بوده است؟!!! گویی اگر نامزد واقعی او بوده است صاحبی در خور است که حق این صاحب بودن و نمایندگی‌ را دارد و اگر نبوده است ندارد.

حدودا نه ماه از کشته شدن ندا می‌گذرد و هنوز ندا در سایه ای از مردان صاحب مانده است. انگار این جامعه هنوز طاقت و تحمل سمبل شدن و مهم شدن یک زن را به عنوان یک فرد ندارد. زنان هنوز هم حتی وقتی‌ که به خیابان می‌آیند نمیتوانند به طور مستقل مبارز باشند. حتا وقتی‌ که کشته میشوند و تبدیل به یک سمبل میشوند.


Friday, March 19, 2010

مردم حاضر نیستند برای سرنگونی حکومت ۲۰۰ هزار قربانی دهند

شیرین عبادی در مصاحبه با فیگارو

ژرژ مالبرونو

شیرین عبادی، وکیل و برنده جایزه صلح نوبل، طی یک نشست مطبوعاتی در پرس کلاب پاریس که به دلیل چاپ کتاب جدید وی به نام قفس طلایی برگزار شد، به سؤالات تعدادی از روزنامه نگاران پاسخ گفته است. این مخالف حکومت تهران که مدتی است از کشورش خارج شده بیشتر خواستار اصلاحات است تا انقلاب. او به تحریم ها و مجازات هایی اشاره می کند که صرفاً باید علیه سران و دولتمردان حکومت اعمال شوند، نه مردم ایران.

او همچنین نسبت به عملکرد شرکت یوتل ست فرانسه، که نسبت به پارازیت های حکومت روی برنامه های بی بی سی فارسی و صدای امریکا واکنشی درخوری نشان نداده، اعتراض کرد.

۹ ماه پس از آغاز اعتراضات مردمی به تقلب گسترده در انتخابات، اکنون جنبش اعتراضی مردم در چه وضعیتی است؟

نارضایتی مردم همچنان روبه افزایش است. آتش همچنان برافروخته است. دولت خیلی از خیابان ها می ترسد و نمونه اش هم سخنان اخیر رهبر انقلاب علی خامنه ای است که چهارشنبه سوری را به بهانه اینکه به دوران قبل از اسلام برمی گردد ممنوع دانست. احمدی نژاد نیز اکنون از وجهه خوبی در ایران برخوردار نیست. شرکت های شل و توتال هم از بازار نفتی ایران خارج شده اند و سه شرکتی که به ایران بنزین می فروختند، فعالیت های خود را متوقف کرده اند. اگر این وضعیت همین طور ادامه پیدا کند، ایران به یک کشور فقیر تبدیل می شود.

نظر شما در مورد تحریم هایی که غرب قصد دارد علیه ایران اعمال کند چیست؟

نباید غرب به تحریم های اقتصادی رأی بدهد، زیرا این گونه تحریم ها تنها مردم را هدف قرار می دهد. باید به تحریم های سیاسی رأی داد. اولین گام این است که ویزا برای دولتمردان و فرماندهان نظامی جمهوری اسلامی که قصد مسافرت به اروپا را دارند صادر نشود؛ حتی آنهایی که به بهانه های فرهنگی قصد سفر دارند؛ به عنوان مثال اخیراً یک ارکستر شامل بیش از ۱۰۰ نوازنده که زیر نظر وزارت ارشاد اسلامی فعالیت می کند به اروپا آمده بود و این درحالی است که وزارت ارشاد خود سانسورکننده هنرمندان است.

من بسیار متأسفم که برخی از کشورهای اروپایی که وانمود می کنند مدافع حقوق بشرند، چشمان خود را بسته اند و شرکت هایشان با ایران قرارداد امضاء می کنند. آنگلا مرکل یکی از رهبران اروپایی است که بیشترین انتقاد را از جمهوری اسلامی می کند؛ با این حال، آلمان در سال ۲۰۰۹ قراردادهای خود را با جمهوری اسلامی چندین برابر کرده. آقای مشایی، مرد همه کاره احمدی نژاد، درحال حاضر برای عقد قراردادهای جدید در آلمان است. و حتی مقامات فرانسوی هم با شرکت یوتل ست به همین منوال عمل می کنند.

طی سال های اخیر بی بی سی و صدای امریکا برنامه های خبری خود را ازطریق شرکت یوتل ست و ماهواره هات برد پخش کرده اند و همان طور که می دانید این دو شبکه در ایران بینندگان بسیاری دارند. ولی همین شرکت یوتل ست برنامه های صدا و سیمای جمهوری اسلامی را نیز در خارج پخش می کند، درحالی که دولت از زمان انتخابات ماه ژوئن در برنامه های بی بی سی و صدای امریکا پارازیت ایجاد کرده. شرکت یوتل ست می توانست به عنوان معامله به مثل به دولت جمهوری اسلامی بگوید که این پارازیت ها را متوقف کند. ولی این شرکت چه کار کرد؟ بی بی سی فارسی و صدای امریکا را از هات برد خارج کرد و به جای اینکه حکومت ایران تنبیه شود، مردم ایران تنبیه شدند. به چه دلیلی؟ پول.

شما زمانی که این مسأله را به برنار کوشنر گفتید، او چه گفت؟

او گفت که شرکت یوتل ست یک شرکت خصوصی است، ولی با این حال این نکته را به آنان گوشزد خواهیم کرد.

جنبش معترضان خواهان تغییر حکومت است یا صرفاً گشایش همین حکومت به سوی دموکراسی بیشتر؟

این جنبش مسالمت آمیز از جریان های ایدئولوژیکی متفاوتی تشکیل شده. برخی خواهان یک دولت لائیک هستند، برخی دیگر معتقدند که هنوز می توان اصلاحاتی در جمهوری اسلامی انجام داد. این موضع من است: من معتقدم که این حکومت هنوز می تواند اصلاحات داشته باشد، ولی اصلاحات یک پروسه طولانی است. مردم ایران آمادگی وقوع یک انقلاب دیگر را ندارند. مردم حاضر نیستند بهای سنگین سرنگونی حکومت را که می تواند تا ۲۰۰ هزار قربانی باشد بپردازند. زیرا حکومت حاضر است با تجمعات مردمی به شدیدترین شکل برخورد کند و آن را به خون و خون ریزی بکشاند.

راه حلی که من به عنوان یک مدافع حقوق بشر ارائه می دهم، راه حلی است که موجب می شود کم ترین خون ریخته شود. شاید به نفع مردم باشد که ابتدا اصلاحاتی روی قانون اساسی صورت بگیرد تا سپس به سوی دموکراسی پیش برویم. مطمئناً من یک حکومت غیرمذهبی را ترجیح می دهم، ولی درحال حاضر باید واقع بین باشیم. اغلب در غرب گفته می شود که بدون خونریزی نمی توان به جمهوری دست یافت، ولی مردم ایران خواهان چنین رویکردی نیستند.

پیامدهای حمله نظامی به تأسیسات هسته ای ایران چه خواهد بود؟

اگر اسراییل یا هر کشور دیگری ایران را بمباران کند، خاورمیانه به آتش و خون کشیده خواهد شد. به همین دلیل با چنین اقدامی مخالفم.


منبع

Wednesday, December 16, 2009

پیام شیرین عبادی به کمپین مردان باحجاب: شما با حرکت نمادین خود از زن بودن دفاع کردید

شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل، در پیامی به مردان کمپین «مردان با حجاب» با تقدیر از این اقدام آنان گفت: "فرزندانم، شما با حرکت نمادین خود نه تنها از دوست دربندتان، بلکه از « زن» بودن دفاع کردید. شما با این حرکت نمادین نشان دادید که مخالف قوانین تبعیض آمیز هستید. مخالف قانونی هستید که زن را نه یک انسان بل نیمی از انسان به حساب می‌‌آورد و به همین دلیل شهادت دو زن در دادگاه معادل با شهادت یک مرد است."

پس از دستگیری مجید توکلی از فعالان سرشناس جنبش دانشجویی و انتشار عکسهایی از وی با چادر و مقنعه در خبرگزاری‌ها و رسانه‌های نزدیک به دولت و درج این خبر که توکلی به هنگام خروج از دانشگاه این پوشش‌ها را بر سر داشته تا شناخته نشود، کمپینی با عنوان"کمپین مردان باحجاب" راه اندازی شد و تعداد زیادی از مردان جنبش سبز، وبلاگ نویسان و اساتید دانشگاه های خارج از ایران اقدام به انتشار عکسهایی از خود با روسرى و چادر در فضای اینترنتی کردند تا هم به دستگیری مجید توکلی و تلاش برای تحقیر وی با پوشاندن لباس زنانه اعتراض کنند و نشان دهند که حجاب اجباری حقیر است و نه زن و هم به نوعی مخالفت خود با حجاب اجباری زنان در ایران را نشان دهند.

متن کامل پیام شیرین عبادی به کمپین مردان باحجاب را در زیر می خوانید:
پسران عزیزم، فرزندان دلبندم که چادر مادر و روسری خواهرتان را ننگ ندانسته و با افتخار آن را سر کردید. نمی‌‌دانم دوست دربندتان - مجید توکلی - با چه لباس و هیاتی دستگیر شد، آن قدر از خبرگزاری‌های مربوط به دولت جمهوری اسلامی ایران، دروغ شنیده‌ام که هیچ سخن و حدیث آنان را باور نکنم. مهم نیست که با لباس زنانه دستگیر شده باشد یا مردانه. مهم آنست که بر خلاف قانون دستگیر شد و هنگام بازداشت به جرم سخنانی که گفته بود، او را چنان مضروب کردند که تا مدت ها تبدیل به کابوس جوانان شود، اما نمی‌‌دانستند که شما رویا دارید نه کابوس- شما از ستمگر نمی‌‌هراسید بل باعث هراس هر ستمگر هستید.

فرزندانم، شما با حرکت نمادین خود نه تنها از دوست دربندتان، بلکه از « زن» بودن دفاع کردید. شما با این حرکت نمادین نشان دادید که مخالف قوانین تبعیض آمیز هستید. مخالف قانونی هستید که زن را نه یک انسان بل نیمی از انسان به حساب می‌‌آورد و به همین دلیل شهادت دو زن در دادگاه معادل با شهادت یک مرد است.

شما جوانان فریاد زدید که به مادرانتان احترام می‌‌گذارید و حقوق انسانی‌ خواهرانتان را پاس می‌‌دارید. شما واژه «فمینیست» را یک بار دیگر برای بازجویان بازداشتگاه‌ها معنی کردید. بسیاری از دخترانم در بی داد گاه‌ها به جرم «فمنیست» بودن به زندان افتادند، سال ها روزی نامه‌های دولتی مرا به علت «فمینیست» بودن مورد انواع تهمت و افترأ قرار دادند و حل آنکه فمینیست از منظر من، شما و دخترانم به معنای‌ « زن بودن» و افتخار به زن بودن است و بس- ما از خلقت خداوندی ننگ نداریم که ما را زن آفرید - ننگ بر کسانی که زن را ناقص الخلقه و ناقص العقل می‌‌دانند و به صرف مرد بودن، خود را از مادرانشان برترمی پندارند. ننگ بر آنانی‌ که بر دامان مادر بزرگ شدند، از شیره جان او تغذیه کردند و وقتی‌ به مسند و مقامی رسیدند وقیحانه برای خود چون مرد بودند حقوقی دو برابر مادر مقرر کردند و بی‌ شرمانه در قانون نوشتند: « اگر مردی زنی‌ را ولو عمداً به قتل برساند، خانواده زنی‌ که به قتل رسیده، برای قصاص قاتل باید قبلا نیمی از دیه قاتل را به او بپردازد.»

آنان با تصویب چنین قانونی برای مردی که زنی‌ را به قتل برساند در حقیقت پاداشی نیز در نظر گرفته اند، زیرا در نزد آنها زن بودن گناه کمی‌ نیست ونیاز جامعه به زنان فقط آن است که «نشینند و زایند شیران نر» و به همین دلیل است که سهمیه جنسیتی در دانشگاه‌ها برقرار کردند تا سدی برای ورود خواهرانتان به دانشگاه‌ها ایجاد کنند. سعی‌ کردند صدای مساوات طلبی زنان را به جرم «اقدام علیه امنیت ملی‌» خاموش سازند، به مأمورین خود دستور بازداشت، تهدید، ضرب و شتم زنانی را که خواهان حقوق برابر بودند، دادند.

پسران عزیزم، چون در تارخ دیرینه این مملکت همواره حق زنان را ربوده و از سهم آنان کاسته بودند، بنابراین به تلافی گذشته‌ها می‌خواهم شما را از « جنبش دانشجویی» بربایم و با افتخار بگویم شما متعلق به جنبش تساوی طلبانه زنان ایران هستید. ما این حرکت نمادین را با افتخار در تاریخ جنبش خود ثبت خواهیم کرد.

برگرفته از: تغییر برای برابری


Friday, November 6, 2009

از تكرار فجایع كهریزك به موقع جلوگیری كنیم

تجمع عمومی مقابل اوین؛
جان بازداشتی های 13 آبان در خطر است! آمار دختران بالاست!


دختران و پسران زیادی در اعتراضات دیروز دستگیر شده اند كه معلوم نیست چه بر سر آنها بیاورند؟ تعطیلی اعتراضات تا یك ماه دیگر یعنی 16 آذر، فقط باعث "تجدید قوای" مآموران و فرصت نقشه های جدیدی برای سركوبهای سنگین تر را برای آنها فراهم می كند. این نظر، پیشنهادی است كه از "برآیند نظرهای دوستان فعال" بدست می آید. نظر دوستان این است كه تجمع ثابت و تحصن مثلا" در مقابل دادگاه انقلاب و یا مقابل زندان اوین، ممكن است بتواند مانع از تكرار فاجعه هایی مثل كهریزك شود. ضمن آنكه فرصت تجدید قوای سركوبگران را از آنها می گیرد و التیامی بر است نگرانی خانواده هایی كه هم اینك مقابل دادستانی و زندان اوین، بدنبال عزیزان بازداشتی خود می گردند و ممكن است سرنوشت تلخی مثل مادر "سهراب اعرابی" عزیز پیدا كنند كه بعد از روزها دوندگی و چشم انتظاری، جنازه نوگل پرپر شده اش را به او تحویل دادند. آمار تخمینی دختران بازداشتی دیروز بالا برآورد شده و باید فكری برای همه اسیران سبز 13 آبانی كنیم.

دیروز هم مثل روزهای قبل، مأموران امنیتی در كنار سركوبگران به فیلمبرداری از چهره مردم و جوانان معترض می پرداختند و ممكن است پروژه شناسایی و دستگیری سایر بچه های فعال را از امروز شروع كنند و باز هم فاجعه های بعد از هجده تیر (احضارها و شكنجه ها و قتل ها) را رقم بزنند. نباید بگذاریم "كهریزك" دیگری راه بیفتد.
لطفا" روی این موضوع حیاتی، تمركز خاص داشته باشید و به طور وسیع اطلاع رسانی كنید تا از مجموع نظرات دوستان راهی بیابیم و با عقلانیت كامل و بدون عجله و اشتباه، روی راهی برای آزادی سریع عزیزان بازداشتی و تهیه فهرست دقیق از همه آنها و انتشار از طریق اینترنت و امور مرتبط متمركز شویم. یا حق.

نوشته بابک داد


Monday, October 19, 2009

زندگی دردناک یک زن ستمدیده: سهیلا قدیری با درخواست دادستان این هفته اعدام می‌شود

حکم سهیلا قدیری که به اتهام قتل فرزند 5 روزه اش به اعدام محکوم شده است، با درخواست مدعی ‌العموم این هفته به اجرا در خواهد آمد.

به گزارش هرانا به نقل از کمیته گزارشگران حقوق بشر ، سهیلا قدیری به درخواست دادستان از سوی شعبه 71 دادگاه کیفری استان به اعدام محکوم و حکم صادره در دیوان عالی کشور مورد تایید قرار گرفته است. سال گذشته و پس از تلاش بسیار برای یافتن پدر طفل پس از صدور حکم با همکاری بی ‌وقفه پدر طفل (م.ق) برای نجات جان سهیلا، دادخواست اثبات رابطه زوجیت میان این دو به دادگاه خانواده تقدیم شد.

در نهایت دادگاه وجود رابطه زوجیت ایشان را به رسمیت شناخت و این به معنای آن است که طفل حاصل از این ازدواج از باب قاعده فراش، به آقای م. ق تعلق دارد و ایشان نیز به عنوان ولی دم شرعی و قانونی طفل 5 روزه با حضور در اجرای احکام دادسرای جنایی، گذشت خویش از اعدام سهیلا را اعلام و تسلیم اجرای احکام نمود.

بر این اساس، قاضی اجرای احکام جنایی نیز با صدور قرار توقف اجرای حکم در تاریخ 24 مهر 1387، پرونده را برای بررسی نزد معاون دادستان ارجاع کرد تا در صورت موافقت ایشان ، پرونده به لحاظ تصمیم گیری راجع به جنبه عمومی جرم به دادگاه تقدیم گردد.

مینا جعفری حقوقدان که وکالت پرونده را بر عهد دارد در خصوص موکلش چنین می‌گوید: سهیلا قدیری كه هیچ كس اسم واقعی، محل سكونت‌، سن و سال و در واقع گذشته وی را نمی‌داند در سن 16 سالگی برای جلوگیری از ازدواج اجباری از خانه پدری كه معلوم نیست كجاست فرار می‌ كند.

برای امرار معاش مجبور به تن فروشی در شهرهای مختلف می شود. بارها مورد تجاوز قرار می گیرد (حتی گروهی) در نهایت در اسفند ماه سال 83 در یك پارك در تهران با مردی كه همسر صیغه ای وی و پدر طفلی است كه او را كشته، آشنا شده و در حال گریستن بوده كه شوهرش متأثر شده و چون بی جا و بی پناه بوده ، او را به منزلش برده و در عوض سهیلا برای او در منزل كار می كند.

تمامی افراد محل گمان می ‌كردند كه این دو زن و شوهر هستند. یك بار تصمیم به ازدواج می گیرند كه با توجه به اینكه سهیلا به گفته خودش در هنگام فرار از خانه ،‌ شناسنامه اش را آتش می‌ زند تا نشانی از گذشته‌ اش نداشته باشد این امر غیر ممكن می شود. حدود 1 سال و نه ماه با هم زندگی می كنند.

با توجه به اعتیاد شوهر و برای اینكه بچه سالم به دنیا بیاید، سهیلا خانه را ترك كرده و در 7 ماهگی به بهزیستی پناه می برد (كه نه پناهگاه كه قربانگاهش بوده!) در آنجا به او توهین های زیادی از سوی مددجویان و نیز كادر پرسنل می شود و او را كه زن حامله ای بوده به شدت به كار وا می دارند و روسپی اش می خوانند. در نهایت 5 روز پس از وضع حمل ، طفل خود را با چاقو (كارد میوه خوری) به قتل می رساند.

خود سهیلا دلایل قتل را اینگونه می داند كه "اولاً بچه ام را به دلیل حرامزاده خواندنش می خواستند از من بگیرند و به فرانسه ببرند و وقتی شب چهارم كه آنرا به من دادند در وضع نامناسبی بود و می ترسیدم كه به دلیل آنكه هیچ كس نمی خواهد از او خوب مراقبت كند، آینده اش مانند آینده خودم شود. از سوی دیگر می خواستم بدانم جان آدمها از كجا خارج می شود تا بتوانم بعداً از تمام آدمهایی كه به من تجاوز كردند انتقام بگیرم."

مینا جعفری می‌افزاید: من در مرحله تجدید نظر خواهی پرونده (پس از مطلع شدن از این پرونده از طریق مطبوعات) وارد پرونده شدم. سهیلا به دلیل اینكه به هیچ كس اعتماد نداشت اسم پدر طفل را در دادگاه مطرح نكرد. پس از 2 بار ملاقات حضوری با او بالاخره توانستیم نام و آدرس پدر طفل را از او بگیریم.

به محل مراجعت كردیم . پدر طفل می گفت كه خیلی دنبال سهیلا بوده اما نمی دانسته باید چكار كند و مایل است هر كاری برای نجات جان سهیلا بكند. در لایحه تجدید نظر خواهی خود ، به این موضوع و اینكه سهیلا پس از زایمان دچار سایكوز یا همان جنون پس از زایمان شده اشاره كردیم اما متاسفانه پزشكی قانونی كشور این بار هم سلامت عقل سهیلا راتایید كرد با وجودی كه همه در زندان به عدم سلامت عقلی وی اذعان دارند.

در نهایت برای توقف حكم مجبور به تقدیم دادخواست رابطه زوجیت در دادگاه خانواده شدیم كه مورد پذیرش قاضی قرار گرفت و اكنون نیز پرونده اثبات نسب وی مطرح شده و درحال رسیدگی است.

خانم جعفری در پایان به این نکته اشاره می‌کند که متأسفانه معلوم نیست با وجود شاكی خصوصی و گذشت وی، دادستان چگونه تقاضای قصاص دارد؟

برگرفته از: هرانا ؛ خبرگزاری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران




Painful life of a oppressed woman


Execution sentence for Soheila Ghadiri for murdering her (female) 5-day old baby, by public prosecutor's request this week will be implemented.
Hrna reports quoting the Human Rights Committee, Soheila Ghadiri by prosecution's request from the Penal Court Branch 71 sentenced to death and the sentence in the Supreme Court has approved.
Last year, after many attempts by the child's father after the verdict with uninterrupted child's father (M.Q) to save Soheila, suits parity relationship between the two of them has been proved was dedicated to family court.

Mina Jafari lawyer that the case law of the covenant regarding such her client said: Soheila Ghadiri (whom no one knows her real name, residence, age and her past) when she was 16 years old to prevent forced marriages, escapes from her father's house.

For living she was forced prostitution in different cities. She was repeatedly raped (even as a group), Finally in Esfand 83 (March 2004) in a park in Tehran while she was crying mets a man whom became his wife of a concubine & father her child whom she killed. He was affected for her crying. and because of the unwarranted and shelterless, he took her at his home and instead Soheila works at home.

All the people of neighbourhood thought the two are husband and wife. One time they decided to marry but according to Soheila said herself when running away from home, she fired her birth certificate to have no record from her past. About 1 year and nine months they lived together.

Because of her husband addiction and for her child to be born healthy, Soheila leaves the home and for taking shelter, she refuged Behzisti (Where was not her shelter, it became her hell). In there while she was pregnant the personel & workers always insulted her by calling her as a prostitute. Finally, 5 days after birth, with a knife (fruit knife) brings the murder.

Soheila gave her reasons for killing "firstly because of calling my child bastard, they wanted to take the baby & send her to France and when they gave me her the fourth night when I saw that she was in poor condition. and because I was afraid noo one can be good to take care of my child, her future will be like my future. On the other hand I wanted to know how to kill those people who raped me later to get revenge."

Jafari Mina adds: I appeal stage policy file (after being informed of the case through the press) was compiled file. Soheila trusts no one because it did not name the court to consider the child's father. 2 on the Appointment she could tell finally name and address of the child's father.

The child's father said that he was looking for Soheila but didn't know what to do and want to work for every deed to save Soheila.

Ms. Jafari at the end of this point said "unfortunately it is not clear that by recognizing private plaintiffs, and his forgiveness, how the prosecution demands for retribution?"

Source: Agency of Human Rights Activists in Iran

Sunday, August 16, 2009

خبر تکان‌دهنده‌ای از زندان اوین درباره هنگامه شهیدی

روزنامه‌نگار، پای طناب دار


یک منبع مطلع در گفت‌وگو با خبرنگار «موج سبز آزادی» از شیوه‌ی تکان‌دهنده‌ی بازجویان برای شکنجه‌ی یکی از روزنامه‌نگاران زندانی خبر داد.

به گزارش «موج سبز آزادی» این منبع موثق که نخواست نامش و نحوه‌ی کسب اطلاعش از این موضوع فاش شود، خبر داد که بازجویان برای اینکه هنگامه شهیدی را بشکنند، در یک اقدام آشکارا غیر قانونی و غیر انسانی، به او حکم دروغین اعدام را ابلاغ کرده‌اند.

این گزارش حاکی است بازجویان برای اینکه این بلوف را واقعی جلوه دهند، این روزنامه‌نگار زن زندانی را چند بار تا پای طناب دار نیز برده‌اند و طناب را به گردن او انداخته‌اند.

این در حالی است که خانم شهیدی از یک بیماری قلبی رنج می‌برد و خانواده‌ی او بسیار نگران سلامتی وی هستند.

هنگامه شهیدی سه شنبه شب گذشته بعد از مدت‌ها اجازه یافته بود با خانواده‌اش تماس بگیرد و برای دقایقی با مادرش صحبت کند. مادر خانم شهیدی در گفت‌وگوها از صدای گرفته‌ی او در این تماس تلفنی خبر داده بود.

خانم شهیدی از روزنامه‌نگاران باسابقه سیاسی است که در حزب اعتماد ملی نیز عضویت دارد.

«موج سبز آزادی» خاطرنشان می‌کند که بی‌تردید از صحت و دقت خبرهایی که بدون ذکر صریح نام منبع می‌زند، کسب اطمینان کرده است. اما عموم خوانندگان و علاقه‌مندان نیز شرایط دشوار کنونی و لزوم حفظ هویت و امنیت منابع این‌گونه اخبار را درک می‌کنند. ما اعتماد خوانندگان و امنیت منابع خبری را از سرمایه‌های «موج سبز آزادی» می‌دانیم و به حفظ توأمان هر دو مورد به عنوان وظیفه‌ی خود نگاه می‌کنیم.

Monday, May 25, 2009

کدامیک از کاندیداهای ریاست جمهوری سخنی از بهروز جاوید تهرانی تنها دانشجوی زندانی بازمانده از 18 تیر بر زبان خواهند آورد؟

این درست است که جوان این مملکت را که پس از ده سال در زندان بوده، در حالی که اعتصاب غذا دارد، به جرم دانشجو بودن به زنجیر بکشند؟
بهروز جاوید تهرانی به چه کسی آزاری رسانده که اینگونه وحشیانه با او رفتار میشود چون در 18 تیر 78 در سن نوزده سالگی دستگیرش کردند برای هیچ؟ چرا با نخبه های مملکت که آینده ایران را میسازند اینگونه رفتار میشود؟
شما که مدعی هستید از پاسداری از انسانیت و شرف صحبت میکنید، نمیتوانید به ما نشان دهید که واقعاَ به این حرفها ایمان دارید؟
اگر این جوان کشته بشود چه کسی مسوولیت دارد؟
فاصله مرگ و زندگی چقدر است؟

در آغاز بیستمین روز اعتصاب غذا در زندان، بهروز جاوید تهرانی را به زنجیر کشیدند

بهروز جاوید تهرانی، زندانی سیاسی در حالی که وارد بیستمین روز اعتصاب غذای خود شده، در یکی از سلول های انفرادی بند یک زندان رجائی شهر کرج با دستبند و پابند زنجیر شده است. وضعیت این زندانی سیاسی، که چهارمین سال از محکومیت هفت ساله خود را پشت سر می گذارد، از سوی فعالان حقوق بشر، فعالان مدنی، وبلاگ نویسان و دوستان وی وخیم گزارش شده است.

در چند روز گذشته در بسیاری از منابع خبری حقوق بشری، اخبار و گزارش های فراوانی در خصوص وضعیت وخیم بهروز جاوید تهرانی منتشر شده که بر شدت نگرانی خانواده وی و نهادهای حقوق بشری افزوده است.اخبار منتشره در خصوص این زندانی سیاسی حاکی از آن است که وی از حدود سه هفته پیش در اعتراض به وضعیت نامساعد خود در زندان رجائی شهر دست به اعتصاب غذا زده و به همین علت وضعیت جسمی او به وخامت کامل گرائیده است. وی که بارها تحت شکنجه و آزار مسئولان زندان قرار گرفته، پنجاه درصد بینائی خود را از دست داده و از چندین بیماری از جمله بیماری ام.آر.آی رنج می برد و همین مساله بر دامنه نگرانی ها در خصوص جان وی افزوده است.

یکی از نزدیکان بهروز جاوید تهرانی که نخواست نامش فاش شود در گفتگو با روز با بیان اینکه وضعیت وی بسیار وخیم تر از آن است که در منابع خبری به آن اشاره شده، اظهار داشت:" در چند روز گذشته مسئولان زندان رجائی شهر وی را تحت فشار های مضاعف جسمی و روحی قرار داده اند تا به اعتصاب غذایش پایان دهد اما او کماکان مصم به ادامه اعتصاب است. تلاش هاو پیگیری ها ی مداوم خانواده و نزدیکان او هم برای پایان دادن به این وضعیت تاکنون به جای نرسیده است و مسئولان زندان رجائی شهر و مسئولان قضائی پرونده وی هم حاضر نیستند حتی به ساده ترین و قانونی ترین خواسته این زندانی و خانواده اش توجه کنند. یکی خواسته های بهروز جاوید تهرانی و خانواده اش در چند ماه گذشته انتقال او به بیمارستانی در خارج از زندان جهت مداوی زخم ها وبیماری هایش بوده، اما مسئولان نه تنها با این خواسته موافقت نکرده، بلکه وی را از مداوا و خدمات پزشکی داخل زندان هم محروم کرده اند."

ادامه خبر ...

دیده بان حقوق بشر سازمان ملل متحد اعلام کرد: جان زندانی سیاسی در خطر است

زمینه چینی وزارت اطلاعات برای حذف فیزیکی بهروز جاوید طهرانی



Iran: Political Prisoner’s Life in Danger

Monday, March 9, 2009

مرگ بر مردسالاری

من خودم با پدرسالاری و مردسالاری به شدت مخالفم ولی هنگامی که این تصاویر را دیدم، بشدت تکان خوردم. شهامتم در برخورد با پدرسالاری و مردسالاری چندین برابر شد.
این آقا که محمد نام داشت در روز ۸ مارس (روز جهانی زن) برای حمایت از زنان ایرانی روسری پوشیده و روی تی‌شرت‌اش هم نوشته است : مرگ بر مرد سالاری !
باید گفت: هزاران آفرین!
امیدوارم روزی بیاید که عفونت پدرسالاری و مردسالاری بر پیکر جامعه ایرانی با کمک مردهای ایرانی، نابود شود.


به امید روزی که مردسالاری و پدر سالاری از این سرزمین برچیده شوند و ما بتوانیم به عدالت و دموکراسی برسیم.
مرگ بر پدرسالاری که هر دیکتاتوری که بر سر ما می آید ناشی از همین فرهنگ پدرسالاری و مردسالاری است که ریشه ای دراز در تاریخ پوسیده بشری دارد.

اصل خبر
عکس در خبرگزاری رویترز منتشر شده است. متاسفانه در سایت رویترز امکان دیدن عکس نیست اما از طریق اخبار یاهو می‌توان عکس را دید. (لینک در اینجا)

Friday, February 6, 2009

هر کس می خواند به پنج نفر خبر دهد

نوشته شیرین عبادی
مقاومت زنان ایرانی در مقابل لایحه موسوم به "حمایت از خانواده" و ناکامی نسبی محافظه کاران در تحمیل محدودیت ‏های باز هم بیشتر بر آنان پس از دواج، مدافعان قوانین ضد زن را به در پیش گرفتن ترفندی جدید سوق داده است. ترفند ‏جدید عبارت است از تلاش برای "فریب دادن قانونی" زنان در هنگام ازدواج، از طریق ایجاد تغییری کوچک ولی ‏تعیین کننده در عقدنامه ها. این کار با عوض کردن یک کلمه عربی (عند المطالبه) با یک کلمه عربی دیگر (عند ‏الاستطاعه) در سندهای ازدواج صورت گرفته، در شرایطی که احتمالاً اکثریت بسیار بالای دختران، نه تنها متوجه این ‏تغییر نمی شوند، که در صورت متوجه شدن نیز از الزامات حقوقی سنگین کلمه جدید آگاه نیستند، و شاید بسیاری از ‏آنان اساساً معنی کلمه فوق را نیز ندانند.‏

لازم به توضیح است که از حدود 70 سال پیش، در قباله های ازدواج در ایران، میزان مشخص "مهریه" ذکر و تأکید ‏می شده که این مهریه، "عندالمطالبه" قابل پرداخت است. یعنی، هر زمان که عروس مهریه خود را مطالبه کند، ولو ‏بلافاصله پس از ازدواج، داماد موظف است آن را به وی پرداخت نماید. وجود این بند در قباله ازدواج و امضای قباله ‏توسط عروس و داماد، برای زنان بسیار مهم بود. چرا که در صورت ناموفق بودن ازدواج، برای آنان امکانی – ولو ‏جزئی - را برای پایان دادن به زندگی مشترک فراهم می آورد. ‏

می دانیم که طبق قوانین ایران، حق طلاق با مرد است و زن، در صورت تقاضای جدایی، جز با طی مراحل بسیار ‏دشوار برای اثبات بدرفتاری شدید همسر یا مبتلا بودن وی به مشکلات مهم روانی یا جسمی، امکان جدایی از شوهرخود ‏را ندارد. مراحلی که طی آنها به قدری سخت است که بخش بسیار بزرگی از زنانی که قادربه زندگی با شوهر خود ‏نیستند، به ناچار مجبور می شوند تا سالیان دراز و بلکه تا پایان عمر، به زندگی سخت با همسر ناسازگار ادامه دهند. در ‏چنین شرایط حقوقی تبعیض آمیزی، تنها امکانی که تاکنون برای بسیاری از زنان برای رهایی از زندگی مشترک دشوار ‏وجود داشته، عبارت بوده از مطالبه مهریه خود. بدین معنی که زن، با توجه به "عندالمطالبه" بودن مهریه در قباله های ‏ازدواج، می توانست برای الزام شوهر به پرداخت مهریه خود به دادگاه مراجعه کند و در صورتی که وی قادر به این ‏کار نبود، زن قادر بود در قبال صرف نظر کردن از دریافت مهریه، شوهر را راضی یا مجبور به طلاق کند (عبارت ‏معروف: "مهرم حلال، جانم آزاد"). البته حتی این شیوه هم، برای بسیاری از زنانی که به دلایل مختلف مایل به شکایت ‏از همسر برای دریافت مهریه نبودند یا از این کار می ترسیدند، راه حلی برای رهایی از یک زندگی مشترک سخت ‏محسوب نمی شد. اما در هر حال، روش ذکر شده برای بخش قابل توجهی از زنانی که از زندگی مشترک خود ناراضی ‏و فاقد حق طلاق بودند، تنها راه ممکن برای رها شدن از همسر محسوب می شد. به بیان ساده، "عندالمطالبه" بودن ‏مهریه، تنها امکانی بود که زنان می توانستند، در فقدان حق طلاق، برای جدا شدن از شوهر خود مورد استفاده قرار ‏دهند.‏

متاسفانه، تغییری که اخیراً در قباله های ازدواج داده شده، همین امکان و حق اندک را نیز از زنان سلب کرده است. در ‏قباله های جدید، پس از ذکر میزان مهریه، ذکر می شود که این مهریه، "عندالاستطاعه" (به جای "عندالمطالبه" که قبلاً ‏وجود داشت) از سوی مرد به زن پرداخت می شود. این بدان معنی است که شوهر، بر خلاف سابق که "هر زمان که ‏زن می خواست" باید مهریه او را می داد، اکنون باید "هر زمان که امکانش را داشت" مهریه را پرداخت نماید. یعنی ‏اگر زنی از همسر خود متنفر بوده و امکان ادامه زندگی با وی را نداشته باشد، نه تنها از حق طلاق گرفتن برخوردار ‏نخواهد بود، که حتی با مراجعه به دادگاه و مطالبه مهریه خود نیز امکان جدایی از شوهر را نخواهد داشت. چرا که ‏شوهر می تواند به دادگاه عنوان نماید که استطاعت یا امکان پرداخت مهریه را ندارد. این شیوه، به ویژه در شرایطی که ‏وضعیت اقتصادی اقشار وسیعی از جامعه دشوار است و اکثر مردان می توانند با استناد به دلایل مختلف اثبات کنند یا ‏مدعی شوند که امکان پرداختن مهریه همسر خود را ندارند، امکان ایده آلی را برای مردان بدرفتاری فراهم می کند که ‏مایلند به زور همسر درمانده را مجبور به ادامه زندگی مشترک نمایند.‏

با توجه به سخت تر شدن شرایط برای زنان پس از ازدواج به ترتیبی که شرح داده شد، آیا تمام آنچه گفته شد بدان ‏معناست که زنان ایرانی، در پی تغییر هدف داری که در قباله های ازدواج به وجود آمده دیگر هرگز امکان استفاده از ‏اهرم "مهریه" برای دستیابی به حق طلاق را نخواهند داشت؟ ‏

باید گفت که این امکان، هنوز کاملاً از بین نرفته، اگر چه استفاده از آن، بسیار دشوار تر از گذشته شده است. به هر ‏تقدیر، حتی در شرایط جدید، دختران در هنگام ازدواج می توانند با هوشیاری و پافشاری بر حقوقشان، جلوی از بین ‏رفتن حداقل امکانات خود برای طلاق را بگیرند. برای این کار، لازم است که دختران در هنگام ثبت ازدواج، خواستار ‏آن شوند که در قباله آنها جمله ای به صورت دستنویس اضافه شود که تصریح کند مهریه زن باید "عندالمطالبه" به وی ‏پرداخت گردد. درج این شرط ضمن عقد در قباله و امضای آن توسط زوجین، این امکان را برای زن فراهم می کند که ‏در صورت قادر نبودن به ادامه زندگی با همسر، با مراجعه به دادگاه خواستار پرداخت مهریه از سوی همسر شود. به ‏این ترتیب در صورت ناتوانی شوهر برای پرداخت مهریه، زن کماکان می تواند با صرف نظر کردن از دریافت ‏مهریه، از همسر خود جدا شود.‏

راه حل فوق، البته مستلزم پافشاری خانم ها در هنگام ازدواج برای متقاعد کردن همسر آینده به امضای شرط ضمن عقد ‏فوق است که همواره آسان یا ممکن نخواهد بود. ولی قطعاً، در بسیاری از موارد دختران در لحظه ازدواج، و در ‏هنگامی که هنوز هیچ مشکلی میان زوجین وجود ندارد و ازدواجی نیز صورت نگرفته تا در پی آن حق طلاق از دختر ‏گرفته شود، می توانند با استفاده از روش توصیه شده، حقوقی حداقل را برای خود تأمین نمایند.‏

در اینجا، البته سوالی مهم جلوه گر می شود و آن اینکه چند درصد از دختران نسبت به تغییر کوچک ایجاد شده در قباله ‏های ازدواج، تبعات بزرگ این تغییر و شیوه مقابله با آن آگاهی دارند؟ منطقا این درصد، خیلی بزرگ نیست.‏

بنابراین، به نظر می رسد گذشته از فعالیت های درازمدت فعالان حقوق زنان، که می کوشند با قوانین و مقررات ‏تبعیض آمیز در بعد کلان مقابله کنند، لازم است که هر زن (و البته هر مرد برابری طلبی) تلاش خود را برای آگاه ‏کردن دیگران از شرایط جدیدی که در لحظه ازدواج بر دختران تحمیل می شود، و نیز راه های مقابله با تضییعات ‏جدید، به کار گیرد.‏

در همین ارتباط، پیشنهاد و درخواست مشخص من این است که هر کس این نوشته را می خواند آن را برای پنج زن از ‏بستگان و آشنایان خود توضیح دهد. بیایید هر کدام از ما، بکوشیم حداقل برای پنج زن ایرانی توضیح دهیم که در قباله ‏های ازدواج، چه تغییری ایجاد شده، این تغییر می تواند پس از ازدواج چه بلایی بر سر دختران بیاورد، و چگونه می ‏توان تأثیر آن را باطل کرد.‏

این، حداقل کاری است که در مقابل اقدام جدید مخالفان سرسخت و مصمم برابری حقوق زن و مرد، از عهده کسانی که ‏به سرنوشت خود یا دختران و خواهران خود و دیگران اهمیت می دهند، قابل انجام است.‏

برگرفته از: روز

Sunday, November 2, 2008

نامه سازمان عفو بین الملل به رئیس قوه قضاییه: فشار و آزار فعالین حقوق زنان را پایان دهید


تغییر برای برابری:سازمان عفو بین الملل در نامه ای که برای رئیس قوه قضاییه ایران فرستاد, از بازداشت اخیر یک فعال حقوق زنان و همچنین ادامه ی فشار بر افرادی که ممنوع الخروج شده بودند, ابراز نگرانی کرد. این سازمان از مسئولین ایرانی خواست که محدودیت های مسافرتی را بر فعالین بردارند و فشار و آزار فعالین حقوق زنان را پایان دهند.

در هفته های اخیر فشار و سخت گیری بر فعالین کمپین تغییر برای برابری که ابتکاری است مدنی, برای پایان دادن به قوانین تبعیض آمیز در ایران, زیاد شده است. کمپین, زنان را از حقوق شان آگاه می کند, و هدفش جمع آوری یک میلیون امضا از میان عموم مردم برای بیانیه ای علیه قوانین تبعیض آمیز است. در طی هفته های گذشته مقامات ایرانی فشار بر فعالین حقوق زنان و اعضای کمپین تغییر برای برابری را شدت داده اند وبه تحدیدات خود با زندانی کردن و احضار تعدادی از آنها برای فعالیت صلح آمیز و در رابطه با کمپین تغییر برای برابری ادامه داده اند. مقامات ایرانی به طور فزاینده ای از ممنوع الخروج کردن فعالین حقوق زنان و حقوق بشری علاوه بر بازداشت و پیگرد, برای بازداشتن آنها از فعالیت استفاده می کنند. این گونه محدودیت های مسافرتی بر خلاف آزادی سفر که در ماده ی 12 میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی آمده می باشد که ایران نیز به آن متعهد است. پروین اردلان, منصوره شاعی و طلعت تقی نیا, تمام اعضای جنبش زنان و حداقل پنج فعال مدنی دیگر, کسانی هستند که ممنوع الخروج شده اند.

عشا مومنی دانشجوی ایرانی آمریکایی فوق لیسانس دانشگاه کالیفرنیا از زمان بازداشتش در 24 مهر, در بند 209 زندان اوین در تهران که توسط وزارت اطلاعات اداره می شود, بدون تماس با خانواده و وکیلش به سر می برد. او توسط مقامات رسمی که خود را پلیس راهنمایی رانندگی معرفی کرده بودند در هنگام رانندگی در تهران متوقف شد, سپس آن افراد وی را به منزلش بردند و نوارهای ویدئویی ضبط شده از مصاحبه های اعضای کمپین تغییر برای برابری در ایران, که جزئی از پایان نامه ی عشا را تشکیل می دادند را با خود بردند. سخنگوی وزارت امور خارجه, بازداشت وی را تصدیق کرد اما از نتیجه ی نهایی اظهار بی اطلاعی کرد و گفت خانواده ی او در حال پی گیری وضعیت ایشان از طریق راه های قانونی هستند.

سوسن طهماسبی و پرستو الله یاری دو فعال دیگر کمپین, اخیرا احضار شده و در دادسرای انقلاب در رابطه با فعالیت هایشان مورد بازجویی قرار گرفتند. خانه های هر دو نفر مورد تفتیش قرار گرفته و برخی از لوازم شخصی آنها مانند لبتاپ و برخی وسایل مرتبط با کمپین یک میلیون امضا, توقیف شده است.

سوسن طهماسبی در 5 آبان از پرواز بین المللی در فرودگاه امام خمینی توسط مامورین امنیتی, ممنوع الخروج و پاسپورت وی توقیف شد. در همان روز در حالی که احضاریه ای با تاریخ یک ماه قبل مبنی بر معرفی خود برای بازجویی به شعبه یک دادگاه انقلاب را دریافت کرد, خانه اش تفتیش شد. او در روز 8 آبان به دادگاه مراجعه کرد و بدون حظور وکیل مورد بازجویی توسط مامورین اطلاعات قرار گرفت و به او گفته شد که اوایل ماه آینده نیز به دادگاه انقلاب مراجعه کند. پلیس به پرستو الله یاری و دیگر فعالین حقوق زنان که در 26 مهر به صورت مسالمت آمیز در پارک لاله تهران جمع شده بودند دستور داد که متفرق شوند. روز بعد منزل پرستو الله یاری توسط مامورین اطلاعات مورد تفتیش قرار گرفت و احضاریه ای مبنی بر حضور در دادگاه انقلاب در همان روز دریافت کرد, او مورد بازجویی قرار گرفت و سپس با شرط بازجویی مجدد اجازه ی خروج از دادگاه را یافت.

پرونده ی دیگری علیه چهار فعال حقوق زنان, ناهید کشاورز, محبوبه حسین زاده, سعیده امین و سارا امینیان, که در سال گذشته به خاطر جمع آوری امضا در پارک لاله به دادگاه برده شدند دوباره به جریان افتاده است و آنها باید در روز 6 آبان مجددا به دادگاه مراجعه می کردند که دادگاه آنها تا دی ماه به تعویق افتاد. سایه ی بازداشت همچنان بر سر این چهار نفر است, گرچه خانم نسرین ستوده وکیل این چهار تن می گوید" امیدوارم که وکلایم تبرئه شوند, زیرا بر اساس قانون اساسی, جمع آوری امضا جرم نیست."

سازمان عفو بین الملل در نامه ای به آیت الله شاهرودی, رئیس قوه ی قضاییه, خواستار روشن شدن هر چه سریع تر دلایل بازداشت عشا مومنی , و خواستار آزادی هر چه سریعتر وی درصورتی که بازداشتش در رابطه با فعالیت های صلح آمیزش در حمایت از کمپین تغییر برای برابری است, شد. همچنین خواستار توضیح در باره اعمالی که علیه سوسن طهماسبی و پرستو الله یاری صورت گرفت و همچنین تمامی موارد ممنوع الخروجی تحمیل شده به افراد برای فعالیت صلح آمیز در راستای حق آزادی بیان و حق مشارکت و خواستار لغو این گونه محدودیت ها و بازگرداندن پاسپورت فعالین حقوق بشری شد.

سازمان عفو بین الملل ابراز نگرانی خود را از این موضوع که رویدادهای اخیر تنها بخشی از سرکوب و اعمال فشار سیستماتیک مقامات ایرانی بر فعالین حقوق بشر باشدرا ابراز کرد.

گذشته کوتاهی از کمپین:

فعالین حقوق زنان با به راه انداختن کمپین و با تلاشی خستگی ناپذیر موفق شدند بحث و آگاهی در باره ی قوانین تبعیض آمیز علیه زنان را در تمام سطوح جامعه حتا ساختار مذهبی, توسط خود زنان گسترش دهند.گرچه مقامات ایرانی تنها توجه کمی به خواسته های مشروع زنان نشان دادند.

دبیر کل سازمان ملل اخیرا در اظهار نظر کلی در تاریخ 29 مهر گزارش داد" افزایش سختگیری و فشار بر جنبش حقوقی زنان در طی سال گذشته" و نیز" فعالین حقوق زنان در برخی موارد مورد اتهام وابستگی به عوامل تحدیدات خارجی به کشور واقع می شوند. برای مثال, سازمان دهندگان اصلی کمپین مورد ارعاب و بازداشت مقامات قرار گرفته اند

برگرفته از: تغییر برای برابری

Saturday, November 1, 2008

گزارشگران بدون مرز تهدید و آزار علیه وب‌نگاران فمینیست را محکوم می کند

گزارشگران بدون مرز از مقامات مسوول جمهوری اسلامی ایران می‌خواهد به تهدید و آزار علیه مدافعان حقوق زنان پایان دهند. دو وب‌نگار فمینیست برای نوشتن مقالات و گزارشاتی در باره حقوق زنان به دادگاه فرا خوانده شده‌اند، ماموران امنیتی در فرودگاه مانع خروج سوسن طهماسبی عضو تحريره و مسئول صفحات انگلیسی سايت تغيير برای برابری از کشور شدند و وی را به دادگاه احضار کرده اند.

گزارشگران بدون مرز در این باره اعلام می‌کند " ما از مقامات مسوول جمهوری اسلامی می‌خواهیم به آزار و تهدید علیه مدافعان حقوق زنان که نشانگر وحشت حاکمیت از انتقادات آنهاست، پایان دهند. تنها "جرم" وب‌نگاران فمینیست استفاده از آزادی بیان برای روشنگری در باره وضعیت زنان در کشور است. با همین تلاش‌ها بود که دو ماده از قانون "حمایت از خانواده" که تعدد زوجات را قانونیت می‌بخشید، لغو شد. تلاش جنبش زنان برای ایران پر اهمیت است."

٨ آبان‌ماه سوسن طهماسبی به شعبه یک دادیاری امنیت دادسرای انقلاب تهران احضار و مورد بازجویی قرار گرفت. وی بدون هیج اتهام مشخصی " تحت پیگرد قضایی " قرار گرفته است. در تاریخ ٥ آبان‌ماه مقامات امنیتی فرودگاه از خروج وی از ایران جلوگیری کرده و سپس به منزل وی مراجعه وپس از بازرسی دست نوشته های شخصی، سی دی، کتاب، و متون درسی و کامپیوتر وی را ضبط کردند. سوسن طهماسبی در این رابطه به سایت تغییر برای برابری گفت: "این چهارمین بار است که ماموران امنیتی فرودگاه به نحوی از خروج من از ایران جلوگیری می‌کنند و به رغم پرسش‌های مکرر، هیچ توضیحی در باره‌ی علت این اقدام خود ارائه نمی‌کنند." در همان روز این وب‌نگار برای چهارشنبه ٨ آبان ماه به شعبه‌ی یک دادیاری امنیت دادسرای انقلاب احضار شد. سوسن طهماسبی به گزارشگران بدون مرز گفته است " تا کنون بیش از ٥٠ نفر از فعالان کمپین بازداشت و برای آنها پرونده قضایی تشکیل شده است.این فشارها برای وادار کردن ما به سکوت در داخل کشور است تا از مطالبات برحق خود دست برداریم. ولی این اتفاق نمی‌افتد. در این سالها زنان ایرانی پیشرفت های زیادی داشته‌اند و دولتمردان باید پاسخگویی مطالبات آنها باشند و نه با شیوه‌ها مختلف آنها را وادار به سکوت کنند. کمپین یک میلیون امضا مدنی‌ترین حرکتی است که طی سالهای اخیر به وجود آمده، خواست‌های ما انسانی و به حق هستند ما امنیت هیج کس و هیج کجا را به خطر نیانداخته‌ایم."

سوسن طهماسبی از فعالان کارزار " یک میلبون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز نسبت به زنان" در ايران است، فعالان این جنبش از اينترنت نيز برای تحقق خواسته های خود بهره مي برند.

از سوی دیگر دو همکار سایت‌های تغيير برای برابری، زنستان و مدرسه فمینیستی ناهيد کشاورز و محبوبه حسین‌زاده در تاریخ ٥ آبان به دادگاه انقلاب احضار شدند. این دادگاه برای پرونده روز ١٣ فروردين ماه ١٣٨٦ دو وب‌نگار است که به هنگام پوشش خبری تلاش فعالان "کمپين يك ميليون امضاء براي تغيير قوانين تبعيض‎آميز" در پارک لاله تهران، توسط ماموران امنيتي دستگير و به مدت ١٤ روز را در زندان اوین بسر بردند. دادگاه بعلت عدم حضور رئیس آن تا هشت بهمن ماه به تعویق افتاد.

برگرفته از: تغییر برای برابری

Friday, October 10, 2008

Iranian Nobel Peace Laureate Shirin Ebadi Should Not Misuse Government Tolerance!

Last Wednesday, Iran’s Nobel Peace Laureate Shirin Ebadi received yet another international ‎award, this time the Price of Tolerance award given to her by that German institute ‎Evangelische Akademie in Tutzing. This is the fourth award bestowed by the institute, a ‎previous one going to the former president of Germany Roman Herzog. As news media ‎announced the receipt of the award by Ebadi, the Iranian state news agency IRNA ‎criticized her acceptance of the award and warned her not to take advantage of the ‎Islamic republic’s “patience and tolerance”. ‎

IRNA published the news of Shirin Ebadi’s meeting with Frank-Walter Steinmeier, the ‎foreign minister of Germany, and noted that, “During the meeting a range of issues ‎including civil rights and human rights were discussed.” The report did not hide the its ‎disgust in the award to the Iranian human rights activist and asserted, “This award was ‎bestowed on her because of her remarks that are contrary to the interests of the Iranian ‎nation and her activities in this regard.”‎

IRNA wrote that that one of the reasons quoted for bestowing the award on Ebadi was ‎that “she worked under conditions of threat” following the “orders of President ‎Ahmadinejad to secure her security.” Still, the news agency warned that Shirin Ebadi ‎continued her propaganda against the Islamic republic by misusing the patience and ‎tolerance of the authorities of the state by continuing to participate in anti-Iranian ‎forums.”‎

Since the year 2000, the Evangelische Akademie in Tutzing Germany affiliated to the ‎Protestant church in the province of Bayer has been awarding such a prize (to important ‎religious and political leaders, and thinkers and artists) once every two years in its efforts ‎to bring the different political and cultural and religions orders of the world closer to each ‎other.‎

This new threat from Iran’s state news agency against Ebadi comes after this human ‎rights activist has in recent months received letters threatening her life and been accused ‎and threatened by the state and state-affiliated media.‎

Last winter Ebadi herself announced that she and her family had received murder threats ‎and called on the authorities to guarantee her safety. She addressed these requests directly ‎to President Ahmadinejad and after the letters went public, the president announced that ‎he had instructed the law enforcement agencies to undertake the security of the Nobel ‎Peace laureate. But following that, IRNA, the official government newspaper Iran, and ‎other pro-state or state-run media such as Keyhan and Fars news agency began a series of ‎threats and attacks on Ebadi. One of the attacks against her has been that she had been ‎defending Bahaism, which is officially banned in the country.‎

Source: ROOZ

Monday, October 6, 2008

در خواست بیش از هزار فعال اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، دانشجویی و زنان از زندانیان برای پایان دادن به اعتصاب غذا

در خواست بیش از هزار فعال اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، دانشجویی و زنان از زندانیان:
لطفا به اعتصاب غذای خود پایان دهید

از روز دوشنبه چهارم شهریور ماه 1387 زندانیان سیاسی و مدنی کُرد اعتصاب غذای نامحدودی را در اعتراض به وضعیت وخیم حقوق بشر در زندان‌های ایران آغاز کردند. اعتصاب کنندگان با صدور اطلاعیه‌ای خواهان «در پیش گرفتن رفتاری شرافتمندانه با زندانیان و پایان دادن به رفتارهای غیرانسانی با آنان»، «توقف صدور و اجرای حکم اعدام»، «پایان دادن به تبعیضات ملی مذهبی و جنسیتی و تبعید زندانیان»، «تأکید بر حضور ناظران سازمان‌های حقوق بشری داخلی و بین‌المللی در زندان‌ها»، «اصلاح دستگاه قضایی ایران» شده‌اند.

اعتصاب کنندگان سیاسی و مدنی طیف وسیعی از زندانیان مدنی و سیاسی و عقیدتی، از اعضا و هواداران احزاب کُرد تا فعالان حقوق بشری کردستان، فعالان کمپین یک میلیون امضا، معلمان و دانشجویان را شامل می‌شوند. با آغاز این اعتصاب از سوی برخی زندانیان در سنندج و ارومیه اعتصاب غذا به زندانیان شهرهای دیگری چون تهران، سقز، مريوان و ماكو گسترش یافت. بنا به گزارش کمیته‌ای که برای پیگیری وضعیت زندانیان تشکیل شده و همچنین گزارش‌های خانواده‌های زندانیان، طی 40 روز گذشته برخی از زندانیان سیاسی و مدنی برای همبستگی با دیگر زندانیان به طور دوره‌ای دست به اعتصاب غذا می‌زنند و برخی دیگر همچنان به اعتصاب نامحدود خود ادامه داده‌اند به طوری که سلامت بسیاری از آنان که غالباً بیمار هم هستند با خطر جدی مواجه شده است.

ما امضا کنندگان این بیانیه ضمن اعلام حمایت از خواسته‌های زندانیان و احترام به حرکت اعتراضی آنان که برای جلب توجه افکار عمومی به وضعیت نابسامان زندانیان چه در بعد حقوق شهروندی و چه در بعد حقوق بشری در زندان‌ها به ویژه در مناطق کردنشین صورت گرفته است بر پاسخ دهی مسئولان قضایی و امنیتی به مطالبات زندانیان تأکید داریم. از دیگر سو هرچند اعتصاب غذای زندانیان متوجه کردن افکار عمومی ایران و جهان نسبت به وضعیت ناعادلانه زندانیان عقیدتی است که در معرض احکام گوناگون زندان، تبعید و اعدام قرار دارند اما نمی‌توان نسبت به وضعیت سلامتی زندانیان اعتصاب کرده نیز بی‌تفاوت بود از این روی ما امضا کنندگان این بیانیه ضمن احترام به خواسته‌های زندانیان و اعلام حمایت از آنان، از اعتصاب کنندگان خواهش می‌کنیم که به اعتصاب خود پایان دهند؛ این مهم از آن روست که سلامتی آنان برای ادامه راه و آرمانی که در پیش دارند امری ضروری و حیاتی است.

اسامی امضاء كنندگان:

آتنه مرکزی / آتیه یوسفی / آذرخش صادق زاده / آرا نسيمی / آراس كرمی / آرش آذرپيك / آرش حافظی / آرش خاندل / آرش دكلان / آرش روستایی / آرش صالح / آرش شهرويی / آرش کوهی / آرش نصیری اقبالی / آرمین برازش / آرمین صادقی پور / آرمین قهقائی / آرنوش رحيمی / آريا مكريانی / آزاد حاجی آقايی / آزاد محمدی / آزاد مراديان / آژوان رازيانی / آسو صالح / آسیه امینی / آصف ‌نخعی فروزان / آصف نيسی ‌مينايی / آكو كردستانی / آكو كردنسب / آلاين فروتن / آمنه شيرافکن / آمنه نصررمزی / آوات كرمی / آوين فرجی / آيت سعيدزاده / آيدا سعادت / ابراهيم احمديان / ابراهیم اعجازی / ابراهيم جهانگيری / ابراهیم شیری / ابراهيم كهنه پوشی / ابوالفضل فلاح / ابوالقاسم ایرانی / ابوتراب ابوترابی / ابوذر مشایخی / ابوالفضل عابدینی / ابوالفضل گنجی / اتابک موسوی نسب / احترام شادفر / احسان افشاریان / احسان بجنوردی / احسان رمضانیان / احسان مجیدی / احسان محبوب / احسان محمدی / احمد آدينه وند / احمد اسكندری / احمد اندريانی / احمد پالانی / احمد حسينی / احمد رناسی / احمد زيدآبادی / احمد شيربيگی / احمد ماشوری / احمد مدادی / احمد میرزایی / احمد یزدانی پور / احمدعلی بنی حسن / ادريس حمزه‌ای / ادریس صالحی / ادریس فرج پور / اردشیر زارعی قنواتی / ارژنگ نجاریان / ارسلان صادقی / ارشاد منبری / ارشیا نوری / ارغوان دانشیان / اسحاق راستی / اسعد باقری / اسفندیار بهارمس / اسماعيل شبان / اسماعیل صادقی / اسماعيل محمودی / اسماعيل ناطقی / اشرف پرنیا / اشکان آرشیان / اشکان قیصوندی / اشکان مدنی / اشكان مسيبيان / اصغر کلبادی نژاد / اصغر ايزدی / اکبر عطری / اکبر مشایخی / اكبر منبری / اکرم خیرخواه / اکرم مصباح / افتخار حسینی / افسانه گودرزی / افسانه وفايی / افشین درویش زاده / افشين کشتکاری / افشين كرميان نسب / افشين قادری / اقبال صفری / اقدس چرونده / الما محمدی / الناز انصاری / الناز حشمت ‌آزاد / الناز ناصحی / الهام محمدیان / الهه امانی / الهه کمالی / الهه قلی ‌زاده / الیاس خلج / انام كرمی / انصافعلی هدايت / انور مرادی / امید ایران‌مهر / امير اسحاقی / امیر اقتنایی / امير اميرقلی / امير جواهری لنگرودی / اميد كلانتری / امير جمشيدی / امیر سلیمانی / امیر شیخ / امير عيسی زاده / امير گرشاسبی / امیر قادری / امير ممتاز / امیر یعقوبعلی / امیرحسین سرحدی / امیرحسین علوی / امیرحسین گنج بخش / اميررضا سهامی / امين احمديان / امين دهقان / امین شجاع / امين کيانی ‌نژاد / امین نظری / انور سلطانی / ایران باقری (آزاده) / ايرج عبادی / ايمان ابويی / ایمان صدیقی / ايوب رحمانی /

بابان سقزی / بابک بهرامی / بابک پاکزاد / بابك خداياری / بابک فتح اللهی / بابك قياسی / بابک مهدی زاده / باقر عباسی / بحیرا فلاح / برهم ابراهيمی / بلال مرادويسی / بهار نارنجی / بهاره علوی / بهاره هدایت / بهرام اسماعيل بيگی / بهرام دزکی / بهرام فياضی / بهرام واحدی / بهران عباس زاده / بهروز حسینی / بهروز خوشباف / بهروز علوی / بهروز علی نژاد / بهروز لطفی / بهروز مشایخی / بهروز مهدی زاده / بهزاد خوشحالی / بهزاد مهرانی / بهمن احمدی امویی / بهمن یزدان ‌پرست / بهناز شكاريار / بهناز فرمانبر / بهنام دارایی زاده / بهنام ربیع زاده / بهنام صفری / بهنام کرامی / بهنام قليان / بيتا جليلی / بیژن پیرزاده / بيژن قبادی / بیژن مشاور / بيستون صفری / بيتا ايرانی / بينا داراب زند /

پارسا كرمانجيان / پرتو نوری علا / پردیس رحمانی / پروانه آل بویه / پروانه گلجان پور / پروانه فانی زاده / پرویز شوکت / پروین اردلان / پروين اشرفی / پروین جلایی / پروين ذبيحی / پروين محسنی / پری كريمی نيا / پریسا آئین دار / پریسا کاکایی / پژمان خرسند / پوران فرخزاد / پوریا براتیان / پوریا شریفیان / پويا نعمت ‌الهی / پویان تحویلداری / پیام ابوطالبی / پیام طیب نژاد / پيمان روشن ضمير / پيمان مسكين خدا / پيمان مهدی زاده / پيوند نظری /

تارا نجد احمدی / تحسين رضايی / ترانه راد / ترانه روستا / توحید رزمی / توحید لطیفی / تيمور احمدی / ثريا عزيزپناه / ثریا کیانی / ثريا فلاح / ثریا یوسفی /

جاسم خليلی / جانی ديلان / جاوید جاویدان / جعفر حسين زاده / جعفر خادم / جعفر رسولی / جلال جلالی زاده / جلال حاجی زاده / جلال حجتی / جلال محمدی / جمال اسماعيل پور / جمشید آئین دار / جمشید اکبری / جواد حصاری / جواد لگزيان / جواد شافعی / جواد قاسم آبادی / جهان عصمتی /

چنگيز اقبالی / چنور مهرپرور / چيا عليار /

حامد ایرانشاهی / حامد قلی زاده / حامد محمدباقرپور / حامد منزه / حامد هاشمی / حجت بختیاری / حجت نارنجی / حجت نجارباشی / حجت‌الله فلاحی / حسام منصوری / حسين احمدی / حسن اسدی زيدآبادی / حسن بهگر / حسن حاتمی / حسن دعاگو / حسن شریعتمداری / حسن لاوا / حسن نیکبخت / حسين احمدی / حسين باقرزاده / حسین پوررضا / حسین حایری / حسین خالصی / حسین خدایاری / حسین خسروانی / حسين سالمی / حسین سبحان اللهی / حسین سرحدی زاده / حسین علوی / حسين لاجوردی / حسام منبری / حسين منتظرحقيقی / حسين منيرواقفی / حشمت خسروی / حشمت‌اله طبرزدی / حمداله نامجو / حميد بهرامی / حمید بهنیا / حميد بی آزار / حميد حميدی / حمید فانی / حمید مهاجر / حميدرضا صمدی / حمیدرضا عسکری نژاد / حميدرضا مسيبيان / حمیده نبوی چاشمی / حمیرا ملکپور / حنیف یزدانی‌پور / حنیفه نبوی چاشمی / حورا وكيلی / حوری ملکپور / حیاس حسینی / حيدر ابراهيمی / خالق توانی / خسرو باقری / خسرو چاوشی / خسرو زمانی / خسرو سیف / خليل غزلی / خورشید عابدین / خه‌زال كرمی /

دارا ناطق / دارین داریوش / داريوش آشوری / دانیال علی اکبری / داوود آزادفر / داوود رضوی / داوود شهچراغی / داوود کوشکی / دلير اسكندری

راحله حسینی / راضيه حفيظی / رامين اسكويان / رامین فقیه‌ سلیمانی / رزا حسامی / رسول خلفی / رسول قدیریان / رشيد اسماعيلی / رشيد مصطفی سلطانی / رضا جعفریان / رضا خندان / رضا رضایی / رضا سیاوشی / رضا عرب / رضا رحيم پور / رضا گوهرزاد / رضا فرصتی / رضا قاضی نوری / رضا مهدی زاده / رضوان مقدم / رضی جعفرزاده / رفعت لنگرودی / رفيق فواد ياراحمدی / روح اله زالی مقدم / روح اله سوری / روح اله مدرسی / روشنك غياثيان / روفيا رمضانعلی / روناك شوانی / روناك كريمی / رويا درشتی / رویا صحرایی / رويا طلوعی / ریحانه حقیقی /

زاگرس عبدلی / زاگرس منبری / زانيار احمدی / زينب پيغمبرزاده / زهرا سرحدی زاده / زهرا قادرپناه / زهرا موسوی / زهره اسدپور / زهره کریم نیا / زهره ناظمی / زینب داوری / زینب صارمی / زینب ولیان / ژيان مهرابی / ژیلا بشیری / ژیلا بنی یعقوب / ژيلا حسن پور / ژيلا گل عنبر / ژينا مدرس گرجی / ژینوس سبحانی سابيا سليمی / ساچلی افلاکی / سادی جوانميری / سادی كرمی / سارا رحیمی / سارا سرابی / سارا كماسی / سبحان حیدری / ساسان احمدی / ساسان زارعی / ساسان منیری / ساسان میزبان / سالار منبری / سامان رسول پور / سامان شاه محمدی / سامان عبدیل‌زاده‌ / سامان گلاب / سامان فیروزی / ساناز شیرانی / سپهر صمیمی / ستار امينی / سپيده هاشمی / سجاد کلبادی نژاد / سجاد قدیرزاده / سجاد ملکی / سجاد نیکنام / سحر ابونصر / سحر رضازاده / سحر سجادی / سحر یزدانی پور / سرگل كريمی / سرور شهبازی / سروه كامكار / سعادت دلفانی / سعيد آبچر / سعيد آقايی / سعید پارسا / سعید حسین نیا / سعید کمیجانی / سعید رضوی / سعید رهنما / سعید ساخ / سعید عبدی / سعید فلاح زاده / سعید فیض‌الله زاده / سعید قاسمی نژاد / سعيد نعيمی / سعید نیکویی / سعید یعقوب نژاد / سعیده اسدی پور / سعيده شهبازی / سعيده محمدی / سعیده نادری / سعیده یوسفی / سلمان سید آنلو / سليم صفری / سمانه خادمی / سمیرا دشتی ‌پور / سميرا صدری / سمیه رشیدی / سميه فريد / سوران حسينی / سوران مرادی / سوسن شعبانی / سهراب حسنی / سهراب كريمی / سهیل سجودی / سهيل صديق / سهیل محمدی / سهیلا ستاری / سیامک امینی / سيامك طاهری / سيامك فريد / سیامک قلی زاده / سیامک مروتی / سیامک نادعلی / سیاوش حاتم / سیاوش خدایی / سیاوش سعادتیان / سیاوش فارسی / سیاوش محمدی / سیدحسن حسنی / سيدحشمت شاه ابراهيمی / سیدحمید حسینی ‌نیا / سیدضیاالدین نبوی / سیدعلی صالحی / سیدکوهزاد اسماعیلی / سیدفواد شاقاسمی / سیدمحمد سیدرئیسی / سيروان منبری / سيروس ملكوتی / سیف اله اکبری / سیمین بهبهانی / سیمین مرعشی / سیمین وخشپور / شاپور سليمی / شایا شهوق / شادمان منبری / شادوست كريمی / شاهد علوی / شاهو كريمی / شاهو نادری / شاهين زينعلی / شاهين سپنتا / شايا شهوق / شبنم مددزاده / شبنم مهرابی / شریف براتی / شکوه میرزادگی / شعله ابراهیمی / شعله ایرانی / شفق رحمانی / شلير مامندی / شمال منبری / شمال ميرزا / شمزين جهانی اصل / شمسه مراديان / شورش منبری / شهاب علیشاه / شهاب مهرابی / شهاب الدين شيخی / شهرام صادقی / شهرزاد آل‌داوود / شهرزاد باقری / شهرزاد ملکپور / شهلا انتصاری / شهلا بهاردوست / شهلا کریم الدینی / شهلا فروزانفر / شهناز دارابیان / شهناز غلامی / شهناز كردستانی / شهين كريمی / شهين محمدی / شیدا نیک ‌انجام / شيرزاد بايزيدی / شيركو جهانی اصل / شيركو كريمی / شيرين اردلان / شيرين اسپندارمذ / شیرین عبادی / شیرین مومنی / شيما منبری / شیوا مسعودی / شيوا منبری /

صابر شيخلو / صابر مرادی / صادق فقیرزاده / صالح پالانی جاف / صالح دادپور / صالحه سرخدوست / صدیق اردکانی / صدیقه دبستانی / صدیقه مصائبی / صیاد زراعت پیما /

طاهر رمضانی / طاهره خرمی / طوبی خدامرادی / طوطی خسروی / طیبه اخوان اقدم / طيبه اسدی / ظفر كرمی / عادل پرتویی / عادل قادری / عارف عزيزی / عاطفه احمدی / عالمتاج شمیرانی / عاليه مطلب ‌زاده / عباس پشمی / عباس حق ‌پرست / عباس عاقلی / عباس قاسميان / عبداله آقایی / عبداله سبحانی / عبداله عرفان طلب / عبداله مومنی / عثمان محمودی / عثمان نوری / عدنان براتی / عزيز مهرابی / عسل پیرزاده / عطا علیزاده / عطا منبری / عطا ناصرسقزی / عطیه وحیدمنش / عفت ماهباز / عفت محبوب / عفت محمدپور / علی آمره / علی آموزگار / علی اجاقی / علی احمدی / علی اسلام ‌پور / علی اكبری / علی افشاری / علی امینی / علی ايلامی / علی باقری / علی پورنقوی / علی تقی پور / علی جمالی / علی حقانی / علی داوودی / علی رسولی / علی رضایی / علی زارع / علی زمانی / علی سياسی راد / علی شجاعی / علی صابری / علی صمدی / علی طایفی / علی عبدی / علی عبدیل ‌زاده‌ / علی عسکری / علی كربلايی / علی کريمی / علی کلارستقی / علی كلايی / علی فایض پور / علی فیضی پور / علی قلی زاده / علی مختاری / علی معظمی / علی مغازه‌ای / علی مقيمی / علی مليحی / علی مهرابی / علی نیکونسبتی / علی وفقی / علی هاشمی / علی هنری / علی‌اکبر موسوی خوئينی / علی‌اشرف درویشیان / علی‌دوست كريمی / علی‌رضا افشاری / علی‌رضا جباری / علی‌رضا خادمی / علی‌رضا خانبخش / علی‌رضا زرگر / علی‌رضا عزیزی / علی‌رضا قرا‌باغی / علی‌رضا كرمانی / عماد آقايی / عماد بهاور / عمار صالحی / عمید مشرف زاده / عنایت همایی راد / غفور محمدی / غلام حبیبی /

كاروان مهرابی / کاظم طاهری / کاظم فرج اللهی / كاكه ‌عزيز كريمی / كاوه آهنگری / كاوه ايران دوست / كاوه خسروی / كاوه رضايی شيراز / كاوه شهبازی / كاوه قاسمی كرمانشاهی / كاوه مظفری / کاوه موسوی / کاظم رضایی / كاظم علمداری / کامران فرجی / كاميل ماراسانا / كبری كريمی / كتايون محمودی / كريم كريمی / كريم مرسنه / كريم مهرابی / كژال عباسی / كلارا مراديان / كمال عزتی / کوروش جنتی / كوروش گلنام / کیانا هاشمی / كيانوش سنجری / کیوان رفیعی / كيوان صميمی /

گلاله بهرامی / گلاويژ حسينی / گل‌بانو مرادی / گلمراد مرادی / گلناز كريمی / گلناز ملك / گوهر شميرانی / گیتا آذری / گیتی پورفاضل / گیتی خیرخواه / گيتی عدالتی /

فائزه امانی‌فرد / فاتح آرش / فاطمه خانی / فاطمه سرحدی زاده / فاطمه سلطان زاده / فاطمه شهبازی / فايق مرادپور / فتحيه زركش يزدی / فخرالدین آرمن / فخرالدين حيدريان / فخری شادفر / فخری نامی / فرانک سیدانلو / فرانک گلستانه / فرج اله شریفی / فرح خلیلی نژاد / فرح طاهری / فرحناز مهرابی / فرخ مهرابی / فرخ نگهدار / فرخنده بختیاری ‌زاده / فرخنده جبارزادگان / فردين الماسی / فرزاد فرحبخش / فرزانه آقایی پور / فرزانه طاهری / فرزانه محجوب / فرزين كرباسی / فرشین کاظمی نیا / فرود سیاوش پور / فروغ میرزایی / فرهاد بزرافکن / فرهاد حيدری / فرهاد حيدری گوران / فرهاد فرهادی / فرهاد محسنی / فرهاد محمدی / فرناز كمالی / فریبا اختری / فریبا جعفری / فریبا داوودی مهاجر / فریبا شویدی / فريبا محمدی / فريبا مرادی / فریبرز حقانی / فریبرز رییس دانا / فريبرز كرمانشاهی / فرید پارسا / فرید زندی / فرید مدرسی / فريد مصلحيان / فريدون كرمی / فريدون ميراحمدی / فریده رستمی / فریده قلی ‌زاده / فهیمه رضایی / فهیمه شجاع / فیروزه مهاجر /

قاسم قشلاقی / قانع شيرخانی / قدسی سرمست / قمرناز رضايی / قمری احمدی / قنبر خسروی /

لادن امینی / لعیا گلمرادی / لیلا ارشد / لیلا صحت / ليلا مهرابی / ليلی حسن پور / لیلی فرهادپور /

مازیار معصومی / ماندانا چترچی / مانی زرشکی / مانيا يادگاری / مجتبی باستانی / مجتبی بیات / مجتبی حسین‌‌خانی / مجتبی حقانی / مجتبی درخشان / مجتبی رزمی / مجتبی سادات / مجتبی نجفی / مجتبی هادی / مجید پاشایی / مجيد تولايی / مجید خمسه / مجيد دارابيگی / مجید فیروزیان / مجید مددی / مجید ملکی / محبوبه کرمی / محترم حبیبی / محدالدين امينی / محسن ابراهیمی / محسن اسداللهی / محسن برزگر / محسن خسروی / محسن رنجبر / محسن سلگی / محسن شهریاری / محسن عامری / محسن صادقی راد / محسن نجاد / محسن نوربخش / محسن موسوی / محسن ياوری / محمد آشور / محمد اسفندياری / محمد افراشته / محمد امینی / محمد ايزدی / محمد برزنجه / محمد بهزادی / محمد تقدیری / محمد حاجی / محمد حجتی / محمد خادميان / محمد دادفر / محمد داروی / محمد دهقان / محمد ذکايی / محمد رخشان / محمد رضوانیان / محمد زوار / محمد سیف زاده / محمد صدیقی / محمد صیادی / محمد صادقی / محمد غلامی / محمد کاظمی / محمد کريمی / محمد کوراوند / محمد فدایی / محمد قائم مقامی / محمد محمودجانلو / محمد مختاری / محمد ملکی / محمد ملوان / محمد منصوری ‌بروجنی / محمد موسوی / محمد ميلانی / محمد نواب / محمد هاشمی / محمد هنرپرور / محمد يعقوبی / محمدامين افتخار / محمدامین رضوان فر / محمدامین شاکری / محمدتقی اکبرزاده / محمدتوفيق اسدی / محمدجواد شيروانی / محمدرسول كريمی / محمدرضا اسكندری / محمدرضا خسروی / محمدرضا عربی / محمدرضا وفایی / محمدصادق اسفندیاری / محمدصادق الحسینی / محمدعلی توفیقی / محمدعلی دادخواه / محمدعلی سيدنژاد / محمدعلی عمویی / محمدعلی نظری / محمد‌مهدی احمدی / محمدمهدی میکاییلی / محمود سعيدزاده / محمود شيرين آبادی / محمود عبادی / محمود مختاری / مراد عبدیل ‌زاده‌ / مراد مرادی / مرتضی بحرکاظمی / مرتضی حسین زاده / مرتضی رضایی / مرتضی صادقی / مرتضی نوفرستی / مرسده کشاورز / مرضیه آریانفر / مرضیه حقانی / مرضيه شكيبا / مریم اسدی / مریم افشار / مریم بهادران / مریم حبیبی / مريم خدارحمی / مريم خسروشاهی / مریم رضایی / مریم زندی / مریم سالخورده / مریم عزیمی / مريم عليزاده / مریم مالک / مریم محبوب / مژده حبیبی / مژگان ثروتی / مژگان صادقی / مسعود بُربُر / مسعود بهنود / مسعود حسینی / مسعود حقيقت فر / مسعود خیراتی / مسعود داوران / مسعود رجایی / مسعود رضازاده / مسعود عسگرپور / مسعود غفاری ‌نيا / مسعود كرمی / مسعود قربانی ‌نژاد / مسعود مشایخ / مسعود نظری‌ فرد / مسلم محمودی / مصطفی ابراهیمی / مصطفی استادزاده / مصطفی تنها / مصطفی خسروی / مصطفی روستا / مصطفی زاهدی / مصطفی محمودجانلو / مصطفی ملا / مصطفی وفایی ‌اقدم / مصلح فتاح پور / مطهره پارسی / مظفر اسماعيلی / معصومه رحيمی / معصومه فضلعلی / مقدم حيدری زاده / مقصود رنجبر / مقصود کرمی / منصور بيات‌زاده / منصور تيفوری / منصور حيات غيبی / منصور دریاباری / منصور صدقی / منصور مهرابی / منصوره بهکیش / منصوره مسعودی / منوچهر سالكی / منيره برادران / منیژه ترکزاده / منیژه گازرانی / موسی دانشفر / موسی ساکت / موسی فيضی / مولود عبدیل ‌زاده‌ / مولود وکیلی نژاد / موید صادقیان / مهدی ابراهیمی / مهدی احمدی / مهدی اسدی / مهدی افشارنيك / مهدی امیریان / مهدی تركمان / مهدی پولادی / مهران جام برسنگ / مهین جعفری / مهدی امينی زاده / مهدی جمالوند / مهدی چاوشیان / مهدی حسين نژاد / مهدی حقانی / مهدی حميدی / مهدی حيدری / مهدی رضايی / مهدی سالار / مهدی سعیدی‌ پور / مهدی سلیمان زاده / مهدی شفيعی / مهدی عادل / مهدی عباس ‌زاده / مهدی عربشاهی / مهدیه گلرو / مهدی فخرزاده / مهدی وفایی / مهدی هرویان / مهدی محمديان / مهدی مسافر / مهران براتی / مهران عباس ‌زاده / مهران مقامی / مهرداد بزرگ / مهرداد درويش پور / مهرداد مشایخی / مهراوه خوارزمی / مهرنوش اعتمادی / مهشيد راستی / مهناز پراکند / مهین صارمی / مهين علی ‌بابايی / میترا رضایی / میثم عروجی / میثم گلستانی / ميرمحمود يگانلی / میلاد اسدی / میلاد حسینی / میلاد ملازمی / مينا رفعتی / مینا جعفری / مینا سری / مينو كيامان / مینو مرتاضی لنگرودی /

نادر اسداللهی / نادر منبری / نادیا صدیقی / نارين محمدی / نازپری خسروی / نازلی فرزانجو / نازنین اسدی / نازنين افشين جم / نازنين جواهری شلمانی / نازنين خوش نويسان / نازنین فرزانجو / نازی اسکویی / نازی خضری / ناصر اشجاری / ناصر زرافشان / ناصر شیرمحمدی / ناصر طاهری / ناصر منبری / ناصر نصرالهی / ناصر نيچالانی / ناصح فریدی / ناهید افراسیابی / ناهید جعفری / ناهيد حسينی / ناهيد محمدی / ناهید میرحاج / نجات بهرامی / نجف رحیمی / نجما رحمانی / نجمه طالب ‌نیا / نجمه قاسمی / نجيبه محمود / ندا جلیلیان / ندا رستم پور / ندا شبان / ندا عزیزی / نرگس طیبات / نرگس كرمانشاهی / نرگس محمدی / نرمين زمانی / نريمان ملكی / نزهت حافظی / نسترن بهادری / نسرین ستوده / نسرین طاعتیان / نسرین فرهومند / نسرين محمدی گوران / نسرین مزرعه / نسيم تنها / نسيم خسروی مقدم / نسيم سرابندی / نسیم کرمی / نشمیل احمدپور / نعمت مهرابی / نعمت سروری / نعمت محمدی / نفیسه آزاد / نوشين احمدی خراسانی / نوشین کشاورز / نوید لطیفی / نوید نوری فر / نويد محبی / نيره توحيدی / نیکزاد زنگنه / نيلوفر بيضايی / نيلوفر گلكار / نیلوفر مهدیان / نیما قوامی / وجیهه امیدیان / وحید آقایی / وحيد اسمعيلی / وحید باقری / وحيد بهرامی / وحيد رنجبر / وحید صالحی / وحید شاهسون / وحيد کريمی / وحید هاشمی / وريا محمدی / وطن كريمی / وهاب دوستی دوكشكانی / ویدا خسروی / ویدا دهقانیان / ويدا فرهودی / ویکتوریا آزاد /

هادی اسماعیل زاده / هادی الملی / هادی دلالت / هادی دلبهاری / هادی کهال زاده / هادی منبری / هاشم عابدزاده / هایده تابش / هایده مغیثی / هژار آذری / هژیر پلاسچی / هستی خضروی / هما خداوردی / هما زرافشان / هما عسگری / همایون مکتبی / هوشنگ بيات / هوشنگ حقانی / هوشنگ ناصری / هومن ساديا / هيرش احمدی / هيمن محمودی / هيوا ساعد / هیوا عبدیل‌زاده‌ / هيوا گلمحمدی /

یادگار صالح / یاسر آزاده / یاسر رحمانی / یاسر معصومی / یاسمین فرزانجو / ياور غلامی / يزدان جليليان / یزدان گردان / يزدان ميرزايی / یوحنا نجدی / یوسف پژوم / یوسف صفی خانی / یوسف کبیری

برگرفته از : تغییر برای برابری