Showing posts with label زرتشت. Show all posts
Showing posts with label زرتشت. Show all posts

Tuesday, April 19, 2016

وندیداد: چنین نگفت زرتشت

واژهً وندیداد پارسی شده واژه "وی دَاِوَه دَاتَه" اوستایی (وی دیو داد) یعنی قانون ضد دیو است. در یَسنای هفتاد ویک بند پنجم ویسنای بیست وپنج، بند ششم وسروش یشت هادُخت از دو قانون به نام " داتام ویدی وام" به معنی قوانین ضد دیو که همان وندیداد است و "داتام زَرَه توشتریم" یعنی داد زرتشت یا قانون زرتشتی نام برده شده است که قوانین نخستین را مربوط به زمان پیش از زرتشت و داد بعدی را به زمانِ پس از آن پیام آور می داند.

از این روی قوانین وندیداد را نمی توان داد زرتشت یا آموزش های دین زرتشتی دانست بلکه باید آن را به نخستین گروه های آریایی که مخالف دیو پرستی بودند نسبت داد که پیش از پیدایش بینش زرتشت، آنان پیشوای اندیشه وباور مردم ایران بودند. آنها دیوان یا پروردگاران بد را در برابر اهوراها " اهورانیش"، پروردگارانِ نیک قرا داده بودند. 

دکتر پرویز رجبی این نسک را چنین بیان می کند: " ویدودات، که به غلط به وندیداد شهرت یافته و امروز اغلب به همین نام خوانده می شود، یکی از بخش های متاخر اوستا است و کوچک ترین ارتباطی به زرتشت ندارد. روشن نیست که چرا این کتاب در زمان ساسانیان، و یا حتا اشکانیان، بخشی از اوستا به شمار آمده است. 

روح وفضای حاکم بر وندیداد، نه تنها پیوندی با زرتشت وجهان بینی او ندارد، بلکه جابه جا از بینش زرتشت فاصله می گیرد وحتا گاهی این بینش را زیر سوال می برد. زیرا در این کتاب به سختی می توان سخنی یافت که بتوان با آن به کمال وکرامت انسانی اندیشید. وندیداد را شاید بتوان آیینه تمام نمایی دانست که در آن فرمانروایی مذهبی پلید ساسانی منعکس است. شاید هم این کتاب تالیف بدهنجاری است که ساسانیان آن را به ارث برده وآن را مناسب سیاست مذهبی خود یافته وتکمیل کرده اند..." (هزاره های گمشده، رویه130) 

پس از زرتشت با اندیشه او دیو پرستی نکوهیده وکاری ناشایست معرفی شد و به جای آن برای نخستین بار یکتا پرستی سفارش شد و درجهان گسترش یافت. به این ترتیب این گروه نیز به دین زرتشتی در آمدند. از آن پس خود را "مَزدَه یَسنُو زَرَه توشتریش وی دیو و اهورَه تکه اِشُو" یعنی مزدا پرستان زرتشتی، پیروان کیش اهورایی و مخالف دیو پرستی نامیدند. 

پس از گرد آوری قوانینی که پیش از زرتشت رواج داشته است، دوباره مُهر زرتشتی بر آن زدند تا اعتبار تازه وبیشتری درباور مردم داشته باشد. به این شکل که هر فصلی از وندیداد را با عبارت "زرتشت از اهورامزدا پرسید" آغاز کردند و در پاراگراف بعدی با پاسخی که از اهورامزدا دریافت شده بود به صورت "چنین گفت اهورامزدا" ؛ نوشته وندیداد تنظیم گردیده و به عنوان پیامی از طرف زرتشت به مردم سفارش شده بود. در صورتی که در هیچ بندی از گات ها که سروده های زرتشت است، چنین عبارت و آموزه هایی با این ساختارکه پرسش وپاسخ باشد به چشم نمی خورد. به عبارتی دیگراین شیوه، ترفند نویسندگان وگردآورندگان ادبیات اوستایی گوناگون وبه دور از اندیشه زرتشت بوده که تصمیم داشتند تا با آن وسیله نوشته وباورهای قدیم خود را به دین زرتشتی نسبت دهند.

نیبرگ خاور شناس سوئدی باوردارد که دین زرتشت ابتدا در میان قوم ماد و سپس در بین قوم پارس گسترش یافته باشد. ازآثار برجامانده چنین بر می آید که مغان قوم ماد با کنجکاوی بسیار و نگرش سیاسی خود، هنگامی که ازسوی آیین زرتشت متوجه خطر شدند به زودی خود را از هواداران متعصب دین زرتشت معرفی کردند و از آنجا که مغان در میان اقوام وقبیله های ماد آن زمان درجایگاه پیشوای دینی قرار داشته و برگزاری مراسم آیینی را خودشان انجام می دادند و آن را پُشت درپشت به ارث برده بودند، گرایش آنان به اندیشه زرتشت از نظربرداشت و دید مردم، طبیعی جلوه کرده بود.

به این ترتیب سیاست وپیش بینی مغان درست بود زیرا آنان در دین جدید پاگرفته در سرزمین ایران، جایگاه و موقعیت پیشین خود را همچنان حفظ کردند وبه تدریج تمام باورها، سنت ها، آداب ورفتارخود را به نام آموزش های زرتشت به دین تازه وارد کردند. به این شکل دین زرتشتی وآموزه های پیام آورآن در راه گسترش وتغییرات پس از آن تحت نفوذ مُغان قرار گرفت. 

در نتیجه ویژگی های شادابی، واقع بینی، تازگی و معنوی از آن گرفته شد و به تدریج احکام بدوی دشوار، اصول خرافاتی مغان، قوانین خشک و سخت آیینی که در بسیاری از موارد نیز غیر عملی بودند را با این شیوه به دین زرتشت وارد کردند. 

از آنجا که بینش زرتشت با خرافات، ساحری وجادوگری موافق نبود، ستایش پریان و قربانی کردن را نداشت بلکه بهترین پرستش ونیایش را کار و کوشش و آباد ساختن جهان در هر اموری می دانست بنابراین جایگاه انسان با جلوه دیگری نمایان شد و قوانینی برقرار گردید که به موجب آن نیرو وکارآیی کاهنان وجادوگران سست گردید به گونه ای که دیگرنیازی نبود تا نیروهای انسانی را مهار کنند واز راه خرافات و پندارهای نادرست دسترنج انسان و ثمره کار وکوشش او را در اختیارگیرد. 

زرتشت، پارسایی و پرهیزگاری را جایگزین تزویرو مردم فریبی کرده بود، به انسان آزادی اراده وگزینش سفارش کرده بود وجایگاه ارزشمندی برای اندیشه وخرد در نظر داشت.

با اینگونه رفرم های بینش زرتشت، پس از چندی مغان قوم ماد نیز با تحریف آموزه های او ومخلوط کردن آن با پندارهای خرافی پیشین، آسیب فراوانی برپیکر فرهنگ نوپای زرتشت وارد کردند. مغان به دلیل تاثیرزیادی که در زندگی معنوی وباورهای مردم آن زمان داشتند. اندیشه های وندیداد را جنبه تقدس دینی بخشیده و رنگ زرتشتی دادند و از آنجا که طایفه مغان در همه امور زندگی حق دخالت واظهار نظرداشتند باورها و قوانین وندیداد نیزبرای مدتی دوباره فراگیر شد. به ویژه موبدان دین زرتشت نیزتا سده ها پس از آن نمی دانستند که مُغان چگونه به حریم دینی آنان وارد شده وبه بینش وجایگاه فلسفی زرتشت آسیب رسانده اند. 
نفوذ و قدرت مغان ماد تا اندازه ای بود که در زمان ساسانیان کشور ماد و به ویژه ایالت آتروپاتن (آذربایجان) را کشور مغان می نامیدند. 

پس از سده ها وزمانی که دانشمندان اروپایی به پژوهش در اوستا روی آوردند، برخی از ادبیات اوستایی به ویژه وندیداد نیز بررسی وبرگردان شد وشوربختانه آن را به نادرست در ردیف سخنان پیامبر ایران و دین زرتشتی در آوردند. 

در حالیکه هیچ مناسبت وشباهتی به گات ها، سروده های زرتشت ندارد. وندیداد دارای بیست ودو بخش است که هرفصل آن نشان دهنده گوشه ای از باور و قوانین مردم روزگاران گذشته است که بسیاری از آن دارای ارزش زیادی برای پژوهش بیشتر در زندگی ایرانیان باستان است.

1- نخستین فصل وندیداد مربوط است به مهاجرت آریا ها از میهن اصلی شان آریاویج و پیمودن شانزده شهر یا استان خاوری ایران مانند سُغد، مرو، بلخ، نسایه، هرات، کابل، هورغانج، گرگان، رخج، هلمند، ری، چخرم، گیلان، دیلم، پنجاب ورنگا؛ انگیزه این مهاجرت را بند چهارم از این فصل، پیش آمد دوره آخرین یخ بندان زمین می داند که به تدریج هوای خوب آریاویج تبدیل به هوای سردو یخ بندان شده چنانکه ده ماه در سال زمین از یخ و برف پوشیده شده بود و بیش از دو ماه سال هوا ملایم نبود. همچنین این فصل از وندیداد پژوهشگررا متوجه ثنوی بودن باور های دینی آن مردم و گردآورندگان تاریخ یاد شده می سازد که مربوط به زمان های بسیار پیش از زرتشت می شود. 

2- فصل دوم مربوط است به دوران پادشاهی جمشید پیشدادی که از شاهان مشترک هند و ایرانی بود. جمشید در ایران به "جم" و در هند به نام " یَم" معروف است در این فصل از هوای معتدل و نیک آریا ویج و آبادانی و سر سبزی آن پیش از یخ بندان بزرگ سخن گفته شده است. زمین چنان خوب و هوا مناسب شده بود که انسان برخی از جانوران را اهلی کرده وتعدادشان رو به افزایش گذاشتند، چنان که جمشید ناگزیر شد به سبب تنگی جا سرزمین های جنوبی را به تصرف در آورد. این پیشروی در سه مرحله و هر مرحله پس از هر سیصد سال انجام گرفت که مهاجرت هند و اروپاییان نیز یکی از آن مراحل بود. بند بیست و دو از حادثه یخ بندان و ساختمان قلعه معروف به "وَرجَم کرد" در سه طبقه هر یک برای نگهداری انسان و حیوان و نباتات به ترتیب سخن می گوید بنایی همانند به کشتی نوح بوده و نخستین ریاست این قلعه به اروتدنر واگذار گردید که معلوم نیست این شخص پسر زرتشت یا شخص دیگری بوده اما همزمان بودن شاه جمشید با پسرزرتشت پذیرفته نیست. باز در بند چهل و دو این فصل از مرغی به نام"کریش پَتان" یاد شده است که شبیه کبوتر است و توانست قسمت خشک زمین را با پرواز خود و آوردن شاخه ای از سبزی به نوح اگهی دهد. 

3- در فصل سوم، از بهترین و بدترین جای زمین سخن رفته است. وندیداد بهترین جای را مکانی می داند پر از آب، درخت و چراگاه که مردان پارسا با خانواده خود به نگهداری گاو، گوسفند، آتش و سگ مشغولند و بدترین جای زمین را شوره زار و خاک بی آب و علف می داند. 

4- فصل چهارم از انواع عهد و پیمان و گناه عهد شکنی و پاداش عمل، ضرب و خراش، قتل و نقص عضو سخن می گوید. در بند چهل و چهار لزوم تحصیل کردن، مال و دارایی حلال، ازدواج کردن و داشتن فرزند نیک و زمان تحصیل اشاره شده است و به دنبال آن در بند چهل و هفت گفته شده است هر آینه مرد زن دار بر مرد بی همسر برتری دارد و کسی که عمدا از زناشویی، داشتن فرزند و خان و مان سر باز زند گناه کار است. 

5- فصل پنجم درباره انواع نجاسات و لزوم دفن موقت مردگان به هنگام یخ بندان سخت و لمس نکردن مرده و رعایت پاکیزگی است...در بند بیست و هشت از سه طبقه مردم یعنی پیشوایان، ارتشیان و کشاورزان یاد شده و نشان می دهد که طبقه چهارم یعنی پیشه وران هنوز به وجود نیامده بودند. برابر قانون وندیداد جسد مرده چون رو به فساد و گندیدن می رود، ناپاک است و کسی که دست به آن زند وظیفه دارد تن و جامعه خود را برابر آیین بشوید و پاک سازد همچنین زنان دشتان و یا زنانی که بچه مرده زاییده اند و نیز زنان زایمان کرده پس از مدت معین با غسل و طهارت پاک خواهند شد. و می توانند با اهل خانواده معاشرت کنند. 

6- فصل ششم چگونگی پاک کردن زمین، آب آلوده، دفع کثافت و کیفر کسانی که آن را رعایت نکردند و سبب گسترش بیماری ها شده اند بحث می کند. 

7- فصل هفتم درباره پاک نگه داشتن لباس، غله، هیزم، علف و ابزاری که در تماس با مُرده انسان یا حیوان قرار داشته است گفتگو شده است. نکته مهم در این فصل پاکیزه کردن ابزار آلوده است که با سه ماده سفارش شده آن زمان یعنی شاش گاو، خاک و آب که آنها را سه شور نیز می خوانند از کارهای ضروری بوده است. یاد آوری می شود که در پزشکی قدیم هند، ایران، یونان و مصر استفاده از ادرار انسان و حیوانات برای گند زدایی و دفع زهر حشرات رایج بوده است. 

8- فصل هشتم وندیداد در چگونگی پاکیزه کردن و ضد عفونی کردن کلبه، خیمه و جایگاهی که انسان یا حیوان در آن مُرده باشد به وسیله دود دادن با گیاهان مخصوص می باشد. بند یازده آن به پاکیزه کردن مرده کش و ابزاری که با مرده تماس داشته مربوط است. از بند سی و شش تا چهل و دوفصل هشتم، از فحشا و بی بند و باری جنسی نام برده است و به شدت آن را نهی کرده است. بند سی و هفت از یک نوع غُسل یا پاکیزگی به نام "بَرشنوم" یاد شده که عبارت از شستشوی تن از فرق سر تا کف پا به روش ویژه ای بوده که دیگر در هیچ جای بدن گمان آلودگی نباشد، این روش هنگامی انجام می شده که شخص با جسد انسان یا جانور مُرده ای که پر از چرک و خون یا مرطوب بوده تماس داشته اشت. 

9- در فصل نهم وندیداد از یک نوع دیگر برشنوم که نُشوه نام داشته اشاره می شود، به هنگام فراگیری بیماری واگیردار مانند وبا، طاعون، آبله و مخملک اگر شخص با مُرده ای با آن بیماری درگذشته باشد، درتماس باشد لازم است تا روش بَرشنوم برایش صورت می گرفت که شبیه قرنطینه امروزی بوده با مقررات بیشتر و شیوه شدیدترکه در زمانی به مدت نُه شبانه روز انجام می گرفته است. در این نوع پاکیزگی چنانچه مسافری از شهری که بیماری درآن شیوع داشت می خواست به شهر دیگری وارد شود ابتدا او را درمکان ویژه ای بیرون از دروازه شهر به نام نشوه خانه نگه می داشتند، لباس و لوازم او را با گیاهان مخصوص دود داده آنها را پاک کرده سپس بدن او را نیز با روش ویژه ای به مدت نُه شبانه روز از بیماری پاک می کردند. 

10- درفصل دهم از نیایش ودعا های لازم که شخص غُسل گیرنده باید پس از پاکیزگی با دست های بر افراشته دو بار، سه بار یا چهار بار تکرار کند گفتگو شده است. جالب اینکه بیشتر این نیایش ها از بخشهای گوناگون یسنا برگزیده شده است زیرا مُغان می خواستند رسوم و آداب خود را با نیایش های اوستایی هماهنگ کنند تا نظر زرتشتیان را جلب کنند. 

11- فصل یازدهم وندیداد در بر گیرنده چگونگی پاک کردن آب، زمین، درخت، خانه، مردان و زنان و تمام آفریده های نیک است که باید همراه با سرودن بند های مقدس اوستا مانند اشم وُهو، یَتا اهو، کِم نا مَزدا و دیگر قطعات یسنا انجام گیرد. 

12- فصل دوازدهم زمان احترام و گرامی داشت روان درگذشته هر یک از افراد خانواده را تعیین کرده و آن را به نام مدت خانه نشینی یا اقامت در خانه و بازدید نکردن از اشخاص می داند که برای پدر و مادر شصت روز، برای پسر و دختر سی روز، برای برادر و خواهرنیز سی روزمی باشد. 

13- در فصل سیزدهم وندیداد از انواع سگ یعنی سگ گله، سگ ایل، سگ محله، سگ آبی و سگ خار دار(خارپشت) گفتگو شده و نگهداری آنان را از کارهای پر ثواب می دانستند. 

14- در فصل چهاردهم شخص در برابر کشتتن سگ آبی علاوه بر کفاره ای که باید بپردازد وظیفه دارد که تعداد زیادی مار، قورباغه یا حشرات زیان آور دیگر مانند پشه را نابود کند. بند پانزدهم این فصل اشاره به تنها جهیزه ای کرده است که هر دختر باید به خانه شوهر ببرد وآن گوشواره ایست که بر گوش دارد. شاید اشاره به زندگی ساده و بی تکلف مردمان زمان وندیداد بوده است. 

15- فصل پانزدهم وندیداد اشاره به گناهان بزرگ و کبیره از نظر دینی و اخلاقی دارد، وچگونگی توبه کردن و کفاره دادن گناهکاربیان شده است. 

16- فصل شانزدهم درباره زنان دشتان و رعایت پاکیزگی و غسل آنان و احتیاط های لازم در زمان ناپاکی و گناه آن سخن رفته است. 

17- درفصل هفدهم چگونگی برطرف کردن موی سر وتن وناخن ودفع آن به منظور جلوگیری از ناپاکی آمده است. 

18- فصل هیجدهم به پیشوایان دینی سفارش شده که پیش از فرا گرفتن اوستا های بایسته وشیوه درست انجام مراسم آیینی، به برگزاری آیین ها نپردازند در غیراین صورت فریبکارخواهند بود. بند پانزدهم از این فصل به اهمییت پرورش ونگهداری خروس در خانه اشاره می کند که برای آگاه شدن از اوقات شب وروز وساعت های معین برای انجام کارهای دینی و روزانه نیاز بوده است. بند چهل مربوط به گناه کسی است که ایستاده ادرار می کند و بند پنجاه و چهاربه گناه سدره پوش نشدن پس از رسیدن به سن پانزده سالگی اشاره دارد. 

19- فصل نوزده وندیداد اشاره می کند که بهترین حکومت آن است که از درویشان و ضعیفان پشتیبانی کند. بند سه از این فصل به کوشش اهریمن و دیوان برای فریب دادن زرتشت و شکست خوردن آنان اشاره دارد، بند پنج مربوط به ظهور سوشیانس از مشرق ایران و بند نه تا هفده ستایش زروان اکَرَنَه ( زمان بی پایان) است. بند بیست و ششم لزوم تبلیغ دین و جواز ارشاد به دیگران را اعلام می کند. بند بیست ونه شامل رسیدن روح به پل چینود در بامداد روز چهارم پس از مرگ و داوری او در دادگاه الهی می باشد. بند سی و نُهم، نام هفت کشور روی زمین را بیان کرده و در بند چهل و سه نام برخی از دیوان مخالف با امشاسپندان آمده است. 

20- فصل بیستم ازنخستین پزشک آریایی به نام "اترت" وچگونگی درمان بیماری توسط او یاد شده که به وسیله داروهای گیاهی، مواد معدنی و عمل جراحی بیماران را نجات می داده است و به انواع بیماری ها نیزاشاره شده است. 

21- در فصل بیست و یک از وندیداد، نیایش و درود به موجودات نیک پروردگار چون زمین، آب، باد، باران، سپیده دم، شامگاه، دریا، ستارگان و خورشید آمده است. بند پنج سفارش به مردان و زنان است که هنگام طلوع خورشید بایستی بپا خیزند، خانه خود را پاک و پاکیزه کنند سپس به کار روزانه خود بپردازند تا تندرست و نیرومند شده و صاحب فرزندان خوب و بسیار گردند ودر پایان بهشت را برای خود فراهم سازند. 

22- در فصل بیست و دوم مانند فصل اول باور به ثنویت و زروان پرستی توسط نویسندگان وندیداد به خوبی آشکار است و از هورمزد و اهریمن که از عقاید بنیادی پیروان آن کیش ها بوده نام برده شده است. این گونه پندارها پیش از پیامبری زرتشت رواج داشته و تا پایان حکومت ساسانی نیز باقی مانده که پس از ساسانیان، پیروان آن آیین به نام جبری ودَهری معروف شدند وشماری ازسربازان، افسران و بزرگان ایران تا هنگام حمله اعراب، زروان داد نامیده می شدند. آنان پس از گسترش اسلام و گرویدن به دین جدید عقیده ثنویت، جبری و قدری خود را به دین جدید وارد کردند و فرقه جدا گانهً دهریون به وجود آوردند. نفوذ این عقیده به تدریج در ادبیات کشورما چنان اثر گذاشت که کمتر کتاب نظم و نثر فارسی سده های گذشته را خالی از نفوذ و اهمییت قضا، قدر، بخت، اقبال، چرخ گردون، و مانند آن در دست داریم. 

وندیداد نسک دینی زرتشتیان نیست و اندیشه زرتشت در آن نقشی نداشته است ولی دارای دانش ارزشمندی است که نشان می دهد در زمانی که اقوام دیگر جهان به صورت نیمه وحشی زندگی می کرده اند وبرای به دست آوردن غذا وجای زندگی همانند حیوانات به یکدیگر یورش آورده وکشتارهای خونین انجام می شده است، چگونه نیاکان ما به دنبال قانون گذاری دربخش های گوناگون بهداشتی، درمانی، اجتماعی وغیره بوده اند. 
یاری نامه 
وندیداد. ترجمه سید محمد علی حسنی داعی الاسلام. تهران شرکت دانش. 1361 
هزاره های گمشده، دکتر پرویز رجبی، تهران: نشرتوس 1380



Friday, October 22, 2010

آشنایی با نماد فروهر


۱- چهره فروهر همانند آدمی است، از این رو گویای پیوستگی با آدمی است، او پیری است فرزانه و کار آزموده، نشانه از بزرگداشت و سپاس از بزرگان و فرزانگان و فرا گیری از آنان دارد.

۲- دو بال در پهلوها که هر کدام سه پر دارند این سه پر نشانه سه نماد اندیشه نیک، گفتار نیک، کردار نیک که هم‌زمان انگیزه پرواز و پیشرفت است.

۳- در پایین تنه فروهر سه بخش، پرهایی بسوی پایین است، که نشانه پندار و گفتار و کردار نادرست و یا پست هستند. از اینرو آنرا، آغاز بدبختی‌ها و پستی برای آدمی می‌دانند.

۴- دو رشته که در سر هر یک، گردی (حلقه) چنبره شده‌ای دیده می‌شوند، در کنار بخش پایینی تنه هستند که نماد سپنتا مینو و انگره مینو هستند، که یکی در پیش پای و دیگری در پس آن است. این رشته‌ها هر یک در تلاش هستند که آدمی را بسوی خود بکشند؛ این نشانه آن است که آدمی باید به سوی سپنتا مینو (خوبی) پیش رود و به انگره مینو (بدی) پشت نماید.

۵- یک گردی (حلقه) در میانه بالاتنه فروهر وجود دارد این نشان، جان و روان جاودان است که نه آغاز و نه پایانی دارد.

۶- یک دست فروهر کمی به سوی بالا و در راستای سپنتا مینو اشاره دارد که نشان دهنده سپاس و ستایس اهورمزدا و راهنمایی آدمی بسوی والایی و راستی و درستی است.

۷- در دست دیگر گردی (حلقه‌ای) دارد که نشانه وفاداری به عهد و پیمان، و نشانگر راستی و پاک خویی و جوانمردی و جوانزنی است.

فَروهَر یا صورت اوستائی آن فَروَشی یا در فارسی باستان فَرورتی و در پهلوی فَروَهر و در فارسی فروهر یکی از نیروهای باطنی است که به عقیدهٔ مزدیسنان پیش از پدید آمدن موجودات، وجود داشته و پس از مرگ و نابودی آنها، به عالم بالا رفته و پایدار می‌ماند. این نیروی معنوی را که میتوان جوهر حیات نامید، فنا و زوالی نیست.

Monday, November 10, 2008

نادانان و دیوجانان

نمی توانیم توقع داشته باشیم که همه حرف حساب را بفهمند و قبول کنند و باید بدانیم که نادانی گاهی چنان ژرف و عمیق می تواند باشد که از ما کاری برای درمانش بر نمی آید حتی این احتمال را باید در نظر گرفت که کسانی در عین دانستن واقعیت، کژاندیشی کنند و در جبهه اهریمن قرار بگیرند.


سخنی حکیمانه از دوستی خردمند

Monday, October 20, 2008

دین

انسان مغز دارد که پرسش کند، پژوهش کند و دانش خود را بیافزاید.

اما آخوند و کاهن و کشیش و راهب و ... چون با فریفتن مردم به ثروت و جایگاهی که شایسته آن نیستند، رسیدند هنگامی که کسی میخواهد در آنچه که در فرهنگ و آداب و رسوم مردم توسط همین کاهن ها وارد شده است، کنکاش و پرسش و پژوهش کند، با غوغا کردن و شلوغ بازی، آنها را که تنها در تلاش برای پرسیدن هستند را به آنچه که مردم از آن بیزار هستند متهم میکنند تا اینکه مبادا ثروت و جایگاه نابحقی را که نه با تلاش فکری و جسمی پدید آمده و نه از راه درستی به این جایگاه رسیدند، را از دست بدهند.

دین در زبان پارسی معنی بینش درونی میدهد. هیچ انسانی حق ندارد درون و فکر دیگری را کنکاش و بررسی کند مگر اینکه این حق را از آن دیگران بشمارد، آن هنگام مردم در چه جهنمی می افتند؟ به جای اینکه خودشان را درست کنند دیگران را پریشان تر می سازند که این پدیده به دعوا و جنگ و خرابی می انجامد.
اگر کسی جدا از دیگران چنین حقی را تنها برای خود بداند و چنین کند حتما فکر پلیدی در سر دارد.

Saturday, May 24, 2008

جشن خوردادگان خجسته باد


خورداد روز از ماه خورداد، ششمین روز ماه خورداد باستانی، 4 خورداد خورشیدی و جشن خوردادگان بر شما شاد باد!

واژه خورداد در اوستا هه اروتاته (Haorvatat) آمده است و نام یکی از امشاسپندان است که رسایی و کمال معنی می دهد. نیاکان ما در این روز به سرچشمه ها یا کنار رودها و ساحل دریاها می رفتند پس از ستایش اهورامزدا روز را با شادی و سرور با خانواده و دوستان می گذراندند.

واژه خورداد به چم رسایی است.
مزدا اهورا با شهریاری و مهر خود به کسی که رفتار و گفتارش در پرتو اندیشه نیک و بهترین منشها بر پایه راستی باشد رسایی و جاودانگی بخشد.
هات ۴۶ بند۱

هه اروتاته (haorvatat) خرداد که به معنای رسايی و کمال است. اهورامزدا گوهر کمال است او همه خوبی ها را در خود دارد و همه خوبی ها را از خود می دهد کمال نمادی از خود شناسی اهورامزداست. آدمیان می توانند با کوشش در راه رسیدن به کمال با به کار بردن خرد (بهمن) و کارکرد به راستی (اشا) و مهر ورزی (سپنتا آرمیتی) توان اهورایی بدست آورده (شهریور) و در راستای کمال (خورداد) راه پی موده خود را شناخته و به خدا برسند، (امرداد) امرتات به معنای بی مرگی است اهورامزدا بی آغاز بی پایان و جاودانی است در اوستا امرتات و هاوروتات بیشتر جاها با هم آمده اند و این نشانه آن است که راه رسیدن به جاودانگی نایل شدن به خودشناسی و رسایی و کمال است و آدمی میتواند با خرد و راستی و مهرورزی به توانایی سازنده دست یافته و با آن توانایی به رسایی و سرانجام به جاودانگی برسد.

استاد وحیدی درباره خورداد می گویند:
هاوروتات به معنای کمال است که پارسی آن میشود رسایی ما اگر بهمن را آغاز کنیم و اردیبهشت را انجام دهیم شهریور شهریاری بر میل و سپنتا آرمیتی را نیز پشت سر بگزاریم می رسیم به رسایی.


دانه ای از حبس خاک آزاد شد
سر بر آورد و حریف باد شد
برگها تا شاخه ها بشکافتند
تا به بالای درخت بشتافتند
جانهای بسته اندر آب و گل
چون رهند از آب و گل با شاد دل
در هوای عشق حق رقصان شوند
همچو قرص برگ بی نقصان شوند
مولانا

و این همان خورداد است و انسان موجودی است بسته در جهان مادی و در این جهان مادی روان و اندیشه دارد و باید در این جهان مادی از کودکی همگام با پرورش قوای جسمانی نیروی معنوی و خرد و روان خود را تکامل دهد تا در پهنه مادی اگر جوان و بلند بالا شود به همان اندازه نیز نیروی معنوی او نیز به رسایی رسد این جهان بی کران در وجود هر انسانی است و این همان خرد کل است و معنای اهورامزدا (هستی بخش دانای بزرگ) در هر چیزی دانش و خردی است و انسان باید در پهنه معنویت ببالد و از سپنتا آرمیتی قدم فرا نهد و به این کمال رسد و این گاتها دستور العملی است برای من انسان که چگونه نیک زندگی کنم و جاودانه گردم و ما باید این مفاهیم را از آن خارج کنیم از جنبه تئوری و پندار و خرافات به جمبه عملی و کاربردی آن برسیم و این دستورات برای من انسان است از 3745 سال پیش تا به امروز برای هر زمان و هر مکان و هرگز رنگ کهنگی به خود نخواهد گرفت اما درباره امرداد که واژه بسیار پر معنایی است ـ ا ـ پیشوند نفی است و مرت یعنی مردن و امرتات یعنی بی مرگی و جاودانگی آیا من انسان جاودانه ام؟ برای پاسخ به شاهنامه رو می آوریم جمشید در شاهنامه زمانی که در زمینه زندگی مادی به کمال و پادشاهی رسید منی و خودپسندی در او پدیدار شد و در اثر غرور خود را خدا نامید و نتوانست خود را به امرداد رساند.
چون این گفته شد فر یزدان از او
گسست و جهان شد پر از گفتگوی

و نتیجه آنرا میدانیم که به فنا و نیستی گرفتار شد .در مقابل کیخسرو را داریم و او نیز به این قدرت رسید اما در خرد خود اندیشید که مبادا این قدرت و شکوه مرا نیز همچو جمشید فریب دهد:
گرایم به کژی و نابخردی
ز من بگسلد فره ی ایزدی

و مردم را جمع کرد و با آنها در میان گذاشت و به آنها گفت در من این ترس پدیدار شده: نبینید دیگر مرا جز به خاک .رفت و در کوه ناپدید شد و اینان گردان و پهلوانان بودند و کی خسرو به امرداد رسید و باید این منی و خود پسندی شود ما ، مسیح می فرماید همسایه خودت را مانند خودت دوست دار یعنی من خودت ما شود.

خورداد در دنیای مادی نگهبان آبهای روان می باشد چرا که آب نیز همانند آتش برای ایرانیان ارزش بسیاری دارد و قابل احترام است و معادل آن در میترائیسم آناهیتا از دیر باز در فرهنگ ایرانی وجود داشته در عین حال زلالی و بی عیبی را در آب می توان مشاهده کرد و فلسفه قرار دادن کاسه ای آب بر سفره هفت سین نیز خرداد است اما برای امرداد ایرانیان سرو را برگزیدند چرا که سرو هیچگاه از بین نمی رود و همیشه تازگی دارد و هر کسی را که به خاک می سپردند بر سر او سرو می کاشتند سرو نیز در فرهنگ ایران جایگاه بسیاری دارد مانند سروی که بدستان اشو زرتشت کاشته شد اما بوسیله خلیفه تازی با وجود مخالفت و مقاومت بسیار زرتشتیان قطع گردید سرو به عنوان نماد و درخت ملی ایرانیان بشمار می آید همانطور که نخل برای اعراب این حکم را دارد.

همچو سرو باشید و رسا و جاودان

Monday, May 5, 2008

مانی


- می دانید تفاوت بین سپاهیان من و سپاهیان بهرام ساسانی در چیست؟
هیچ کس جرات نداشت با پاسخی مانی را ترغیب به توضیح بیشتر کند گرچه نیازی به این کار نبود. مانی چند لحظه بعد جواب پرسش خود را می داد. پیکر مانی در غل و زنجیر اسیر بود. مانی نگاهش را به اطراف چرخاند و گفت: های آدمها که دور و بر من ایستاده اید... فرق پیروان من و لشگریان بهرام ساسانی را در لباس هایمان بجویید. لشگریان ساسانی با زره پوش و کلاه به جنگ دشمن می روند در حالیکه پیروان من با لباس های لطیفشان در پی یافتن همراهی زمین و زمان را زیر و رو می کنند تا او را به دین زیبایی ها رهنمون شوند. به سمت باغهای روشنائی... اینست تفاوت بین طریقه نبرد من و طریقه نبرد بهرام ساسانی...نگهبان با سلاح خویش به صورت مانی کوبید. پیامبرِ نقاش در حالیکه در حیاط قصر جندی شاپور به زنجیر کشیده شده بود از هوش رفت.



- دین من آیین زیبائی هاست. من پیامبری نقاشم. من از بابِل آمده ام تا فریادم در سراسر جهان طنین افکن شود. من آنچه را می گویم که زرتشت می گفت، عیسی می گفت، بودا می گفت. نقاشی های من سخن از دوستی می گویند. من شما را به سمت باغهای روشنایی رهنمون می شوم. آنجاست که نیمه تاریک انسان از او جدا می شود و نیمه روشنایی او متبلور می گردد. ای مردم! تیرگی و پلشتی را از خود برهانید، به کیش همنوعانتان احترام بگذارید و آیین آنها را به ریشخند و جبر نگیرید. خدای آنها هم همان خدای باغهای روشنایی است ...
***

مانی در میان نخلستان راه می رفت. دجله، این رود وحشی در میان نخلستانها شاخه هایی پدید می آورد و درختان را آبیاری می کرد. پسرک سفید پوش در حالی که پای چپش کمی می لنگید از روی جوی کوچکی پرید و روی ماسه های آن طرف فرود آمد. کمی راه رفت و عاقبت در کنار جویباری نشست. پشت ابر های آسمان بین النهرین خورشیدی نهفته بود که حالا با پایان باران کم کم اشعه های نورانیش را بیرون می داد. گاهی گوشه ابری دریده می شد و اشعه نوری بیرون می زد. مانی به آسمان که خیره می شد احساسی از تجلی و عروج وجودش را فرا می گرفت. از برگ های درخت خرما قطرات آب به داخل جویبار می چکید. مانی بر ساقه گیاه کوتاه قامتی قطره آبی دید. یک چشمش را بست و سرش را چرخاند تا خورشید را از میان قطره آب ببیند. قطره ناگهان به میان جویبار افتاد و نگاه مانی هم همراهش به میان جویبار رفت. به چهره خودش دقت کرد. قطره دیگری افتاد و تصویرش کمی لرزید. لرزید و لبخند زد. لبش کمی جنبید و گفت: من همزاد تو ام مانی! وحی آسمانی را از دهان من بشنو! از این لباس سفید بیرون بیا! نقاشی کن! کتاب بخوان! طبابت کن! برای مردم حرف بزن! پیام آور زیبائی ها باش! از اینجا برو تا ذهن تو نیز مانند اعضای این فرقه نپوسیده است! برو ...
...

پیروان فرقه مغتسله روی میز های چوبی نشسته بودند تا نهار مختصرشان را بعد از کاری سخت در مزرعه صرف کنند. نور خورشیدِ بعد از ظهر مردمک چشم ها را تنگ کرده بود و اطاق تقریباً تاریک به نظر می رسید. فقط سفیدی لباس ها معلوم بود. سیتایی، رهبر فرقه می خواست اجازه خوردن بدهد که مانی از در وارد اطاق شد. نگاهها به سمت او برگشت. چشم ها که حالا به تاریکی عادت کرده بود آنچه را می دید باور نداشت. مانی روی لباسش گل های رنگارنگ نقاشی کرده بود و هر جای لباس را به زینتی آمیخته بود. دلها زیبائی را می ستود ولی چشم ها آنرا تکفیر می کرد. مانی که می دانست مجازات سنگینی پیش رو دارد از همان دری که وارد شده بود خارج شد. به انتظار نشست تا بعد از تحمل مجازاتش فرقه مغتسله را با آن آیین های خشک و بی مورد و نازیبا ترک کند.
***

بیایید! بیایید! در این باغ بگردید! در این باغ بگردید! آنچه در این باغ هست... مظهر لطف خداست... مظهر لطف خداست... بیایید! بیائید! در این باغ بگردید!
- آه تو چه موهای لطیفی داری دِناگ! بیا رو به روی من بنشین. می خواهم موهای تو را ببافم!
دناگ نزدیک مانی شد و به او پشت کرد. موهای سیاهش را در اختیار مانی گذاشت. مانی موهای دناگ را می بافت و حرف می زد:
- پدرم روزی تصمیم عجیبی گرفت. تصمیم گرفت از لذایذ دنیا چشم پوشی کند و به حقیقت برسد. او خانواده اش را ترک گفت. به میان فرقه سپید جامگانِ مغتسله رفت و من را همراه خویش برد. پدرم از آیین سپید جامگان یاد گرفت که گوشت نخورد، شراب ننوشد و هرگز زنی را لمس نکند تا به حقیقت برسد... حقیقت اما در میان موهای سیاه توست دناگ! هر جا زیبایی هست حقیقت همانجاست!
***

مانی شب و روز راه می رود. از اینجا پیاده به آنجا می رود و آنجا را با کشتی به مقصد جایی دیگر ترک می کند. آن سوی اینجا ها و آنجا ها مانی به یک چیز می اندیشد: گسترش آیین خویش. مانی به هر شهری که می رسد پیروانی می یابد. چند روزی با ایشان دمساز می شود. زیر درختی می نشیند و از الهامات خویش، از آنچه همزادش بر او نازل می کند برای آنها سخن می گوید. آنگاه بر می خیزد تا به همراه یارانش به سمت جایی دیگر برود. بعد از مدت ها مانی به تیسفون می رسد. پایتخت امپراطوری ساسانی و محل سکونت شاپور، شاه شاهان.
***

- گوش کن مانی! من شاه شاهان هستم و این گونه دوستانه کنارت نشسته ام تا با تو صحبت کنم. امپراطوری ساسانی گرچه از بیرون پر ابهت به نظر می رسد ولی از داخل در حال تهی شدن است. باید حقیقتی را به تو بگویم و آن اینکه حاکمان واقعی موبدان اند نه من! آنها دستورشان را در قالب تقاضا بیان می کنند و من ناچار محترمانه می پذیرم...
مانی بدون اینکه به صورت شاپور نگاه کند گوش می داد. فقط هر از چند گاهی دستی به ریشش می کشید.
- مانی! تو بسیار به من نزدیکی... کمک کن تا از نفوذ موبدان بکاهم.
مانی حرفی برای گفتن نداشت.
***

در دربار شاپور ساسانی حرف های زیادی از دهانها بیرون می آید. هر کدام به قصد و غرضی خاص. مانی ساکت نشسته است.
شاپور: امپراطوری روم هیچ موقع این گونه ضعیف نبوده است. پس نباید به آنها فرصت بازسازی داد.کرتیر- موبد دربار- : جاویدان بماند شاه شاهان شاپور ساسانی! اعلی حضرت! نظر این جانب هم همین است. باید بر امپراطوری روم حمله برد و آیین کفرآمیز آنها را از میان برداشت. تنها یک آیین مورد قبول بزرگترین امپراطوری زمانه است و آن هم آیین زرتشت می باشد.
نگاهها به سوی مانی برگشت. مانی چیزی نمی گفت و به زمین خیره شده بود.
شاپور گویی که می خواست با حرفی مانی را به دفاع از خویش ترغیب کند گفت: ولی ما عهد و پیمانی با قیصر روم داریم. اوضاع افلاک و کواکب چگونه است کرتیر؟
کرتیر: خوب است سرورم. اختر سعد مشاهده شده است. حمله ما با شکست دادن روم و اسارت قیصر همراه خواهد شد.
شاپور: مانی! همزاد تو عقیده ای راجع به جنگ فردا ندارد؟
مانی جواب داد: خیر سرورم! هیچ نمی گوید... من کمی می ترسم...
***

روم فتح و قیصر کشته شد و مانی به سبب آنکه در شب حمله پیام آور شادی نبود از دربار طرد شد. پیامبر نقاش که اکنون سن را از مرز پنجاه گذرانده بود، ناگاه گویی متوجه گذر زمان شده باشد نگاهش را برگرداند تا روزها و سالهای گذشته را از نظر بگذراند. مانی بی آنکه خود بخواهد وسیله دست شاپور شده بود تا بواسطه آیین خویش نفوذ موبدان را کاهش دهد. سرانجام شاپور ساسانی درگذشت و بهرام به شاهی رسید. مانی اکنون دریافته بود که از هدف خویش بازمانده است. او به جای اینکه در دربار بماند می بایست سفر می کرد. به اینجا و آنجا. هر جا که امید یافتن پیروی برای دین زیبائی ها وجود داشته باشد. مانی کتاب ارژنگ را در دست گرفت تا سفر را آغاز کند. مانی برای جبران گذشته از دست رفته حرکت می کرد. ولی انگار رسالت مانی به انتها رسیده بود، هرچند نصفه و نیمه و ناتمام. مانی به دستور بهرام ساسانی اسیر شد. پیامبر نقاش را در حیاط قصر جندی شاپور به زنجیر کشیدند...
***

مانی که با ضربه سلاح نگهبان از هوش رفته بود به هوش آمد. از بینی اش شیار خونی سرازیر شده بود. با صدایی ضعیف برای آنها که به تماشایش آمده بودند گفت: دین من آیین زیبائی هاست... بیایید در باغهای روشنایی بگردید!... بیایید!...
نگهبان با ضربه ای دیگر صدای مانی را قطع کرد.
***

روز بعد جسدی که از کاه پر شده بر دیوار قصر جندی شاپور تاب می خورد. به هنگام غروب مردمی که از مقابل قصر می گذشتند از خود می پرسیدند: مگر او چه کرده است؟
هیچ کس نمی دانست مانی چه کرده است.

برگرفته از: تارنمای ایران باستان

Monday, April 21, 2008

اردیبهشتگان خجسته باد


روز اردیبهشت از ماه اردیبهشت سومین روز از اردیبهشت ماه باستانی، 2 اردیبهشت خورشیدی، جشن اردیبهشتگان نامیده می شود.
اردیبهشت از واژه "اشاوهیشتا" اوستایی است به چم بهترین اشا یا راستی و در گاهشماری ایرانیان روز دوم هر ماه و ماه دوم هر سال به نام اردیبهشت است. ایرانیان در این روز رخت سپید بر تن میکنند: که نشان پاکی و پارسایی است و در آدریان به خواندن اردیبهشت یشت و نیایش اهورامزدا میپردازند.
اردیبهشت از واژه اشاوهیشتا (Asha Vahishta) نماینده اشویی است. اردیبهشت با فتح الف در پارسی دری می باشد. ایرانیان باستان در این جشن لباس سفید که نشانه پاکی می باشد بر تن می نمودند و در آدریانها (آتشکده ها) به خواندن اردیبهشت یشت (قسمتی از اوستا) و نیایش اهورامزدا می پرداختند. اشاوهیشتا یا امشاسپند اردیبهشت به معنای راستی والاست. قانون دگر ناپذیری است که آفرینش را نظم می دهد اشا نشانه خواست اهورایی است. اشا راه راستی است و پویندگان آن راه به خوشبختی می رسند. دین زرتشتی دین راستی و داد است که همه جا با دروغ در جنگ است از این رو اشا گوهر دین زرتشت هم است. اشا میزان و شاخص است.این آدمی است که باید اعمال خود را با اشا هماهنگ کند. اشا در کارهای آدمی دخالت ندارد. آدمی از آزادی گزینش (اختیار) برخوردار است ولی نتایج کار آدمی با میزان اشا سنجیده می شود. هر کس با آگاهی از نتایجی که بر هر عملی بار است میتواند راه خود را انتخاب کند.

Monday, April 7, 2008

فروردینگان خجسته باد


روز نوزدهم هر ماه «فروردين» نام دارد و نوزدهم فروردين جشنی برگزار میشود، به نام «فروردينگان» كه به آن «فرودگ» نيز میگويند. «فروردين» به معنای «فروهرها» و ماه فروردین اصلا ماه فروهرها و اين جشن در تجليل از فروهرهاست. فروهر (Frawahr) كه صورت اوستايی آن فروشی (Fravashi) و صورت پارسی باستان آن فرورتی (Fra-vrti) است، يکی از موجودات اساطيری ايران و از بحث انگيز‌ترين آنهاست. هر انسانی از پنج عنصر تشكيل شده است: روان، جان (اساس زندگی)، فروشی («خود» آسمانی او)، وجدان و تن. فروهر يا فروشی بخشی از وجود مينوی انسان است كه روح محافظ اوست. هر بدی كه آدمی بر زمين كند، بر «خود آسمانی او تاثير نمی‌گذارد و فقط وجود زمينی انسان است كه به سبب گناهانش در دوزخ رنج می‌برد. به عبارت ديگر، فروهر روح پاسبان آدمی است كه پيش از تولد وجود دارد و پس از مرگ نيز باقی میماند. روان پس از مرگ به فروشی خود میپيوندد. از آنجا كه فروهر‌ها يكسره پاك‌اند، از ياوران نيروهای اهورايي به شمار می‌آيند و اهورا‌مزدا را در نبرد با اهريمن ياری میکنند. آنان همچون «سواران دلاور نيزه به دست» به صف ايستاده‌اند و مانع فرار اهريمن از جهان روشنی می‌شوند كه با زور در آن وارد شده بود.
عقیده به فروشی باوری پیش زرتشتی و متعلق به دوران آریایی ‌هاست. باوری كه محكم و با قدرت به دین زرتشت راه یافت و كاملا رنگ دینی به خود گرفت.
جشن‌های نوروزی و ماه فروردین با فروهرها پیوند خورده است چون عقیده بر این است كه در این ایام سال، فروهرها به زمین فرود می ‌آیند و به خانه ‌های سابق خویش می روند. پس مردم باید برای پیشواز آنان خانه را پاكیزه كنند، برای هدایت آنان آتش بیفروزند و در این روزها، بوی های خوش در آتش نهند و روان‌ها را ستایش كنند و اوستا بخوانند تا روان‌ها آسایش داشته باشند و با شادی و نشاط باشند و بركت ارزانی دارند. در این روزها، به هیچ كاری نباید دست زد، مگر انجام وظایف و كار نیك تا اینكه فروشی‌ها با رضایت خاطر به جای‌های خویش برگردند و خوبی بخواهند و در پایان جشن، روان‌ها را بدرود می ‌گویند. در روز نوزدهم فروردین، روز جشن فروردینگان مراسم خاصی در بزرگداشت این موجودات مینوی و در بعدی گسترده‌تر، در بزرگداشت روان درگذشتگان برگزار می‌شد، كه هنوز در میان هموطنان زردشتی، به خصوص در یزد، با تشریفات خاصی برگزار می شود.

Friday, December 28, 2007

Happy Deygan!

دی یا دتوشو (Daatoshu) به چم دادار و آفریدگار است و در نامه های اوستایی بیشتر جای اهورامزدا بکار رفته است. اگر به نام سی روز ماه بنگرید، میبینید که روزهای هشتم و پانزدهم و بیست و سوم هر ماه با نام دی نام گذاری شده است که برای تمیز آنها از هم هر یک را با نمام روز بعدش خوانده اند. و همچنین اومزد که آن هم نام خداوند است. بدین گونه اورمزد ، دی بآذر ، دی بمهر ، و دی بدین. بنابراین در ماه 4 روز به نام خدا نامیده و در ماه 4 بار جشن دیگان برگزار می شود.
  1. اورمزد و دی ماه : در نخستین روز دی ماه باستانی.
    ( 25 آذر ماه خورشیدی )

  2. دی بآذر و دی ماه : در هشتمین روز دی ماه باستانی.
    ( 2 دی ماه خورشیدی )

  3. دی بمهر و دی ماه : پانزدهمین روز دی ماه باستانی.
    ( 9 دی ماه خورشیدی )

  4. دی بدین و دی ماه : بیست و سومین روز دی ماه باستانی.
    ( 17 دی ماه خورشیدی )

در ایران باستان نخستین جشن دیگان در ماه دی یعنی روز اورمزد و دی ماه خرم روز نام داشته است و در این روز که شب پیش ، بزرگترین شب سال بوده است. پادشاه و حاکم دیذدار عمومی با مردم داشته است. اکنون هر خانواده زرتشتی میوه هایی مانند انار ، هندوانه ، خربزه ، سیب ، به ، انگور و آجیل تهیه می کنند و تا پاسی از شب اورمزد و دی ماه ( شب چله ) همه با شادی و خرمی شب را می گذرانند و گاهی با نیایش گاه اشهن شب را به سپیده دم تبدیل می کنند .

فلسفه شب یلدا ( شب چله ) اینگونه است که بسیاری از مسلمانان بدون دانستن آن مناسک زرتشتیان را در ایران اجرا می کنند.

Sunday, April 8, 2007

Saturday, February 17, 2007

Esfandgan

جشن اسفندگان و روز زن و روز مادر بر همه خجسته باد !

Friday, February 2, 2007

اهورا مزدا خدای زرتشت

نه قومی برگزیده دارد و نه با زبان ویژه ای برای کسانی وحی می فرستد و نه گروهی از آفریدگان خویش را مامور کشتار گروهی دیگر می کند و نه خودش شبانه چند هزار نفر از بندگانش (فرزندان مصریان) را از میان می برد و نه بابت لغزشهائی که خودش برای این بندگان خواسته است آنها را بسوی آتش و مار و عقرب به جهانی دیگر روانه می کند.
او دستگاه بیکران آفرینش را برای زمین ما که ذره ای ناچیز در این دستگاه است نیافریده، بلکه او جوهر راستی و سرآغاز راستی است. او به هستی آورنده خرد و آغاز و پایان نظامی است بنام « اشا» که میلیاردها کهکشان را با میلیاردها خورشید آنها را از میلیاردها سال پیش با خرد بیکران خود در گردش دارد. است.
او برتر و پاک تر از آن است که ما او را درگیر مسائل فرومایه زندگی چند انسان گمراه بکنیم. او اهورا مزداست. او خوشبختی و شادی و شکوفائی را برای جانداران این زمین آفریده .او آزادی گزینش را آفریده تا انسانها بتوانند راه و روش وشیوه زندگی خود را بدلخواه خود گزینش کنند.او آرامش را آفریده تا مردمان زندگی اسوده داشته باشند. او اندیشه نیک را آفریده تا زنان ومردان را به سوی بخش پرفروغ زندگی راهنمائی کند. او چیرگی به خود را آفریده تا مردمان را از لغزشهای نا خواسته زندگی دور نگاه دارد. او تکا مل و رسا ئئ را آفریده تا مردمان هر روز، هم خود و هم این جهان را تازه تر و نوتر کرده و پیشرفت دهند. و سر انجام او جاودانگی را آفریده تا زنان و مردانی را که با او در روند آفرینش همکاری کرده و در خوشبخت کردن خود و دیگران و این جهان گام برداشته اند در «سرای مینوی سرود»، جاودانه با فروغ خود و در فروغ خود روشنی بخشد.
او هیچگاه آفریده گان خود را «بنده و برده» خود ننامیده بلکه همیشه آنها را « دوست و همکار» مینامد. دوست وهمکار برای بهتر کردن و خوشبخت کردن این کره که ما انرا زمین مینامیم.
این نیک بختی استثنائی ایرانیان بود که این آئین بی همتا از سرزمین آنها بر خیزد تا به تمام جهان نور بیافشاند.


بود مردمی کیش و آیین ما      نگیرد خرد ُخرده بر دین ما
بیاریم باز آب رفته بجوی            مگر زان بیابیم باز آبروی
(فردوسی)

 

منبع : نشریه الکترونیک زرتشت : پیامبر اهورائی ایران زمین

Tuesday, January 16, 2007

Bahmangan

جشن بهمنگان و روز مرد و روز پدر بر همه خجسته باد!